ثریا کهریزیاستاد بانو «ثریا کهریزی» شاعری از خطه کردستان و از شهر «کامیاران»، در حد فاصل شهرهای کرمانشاه و سنندج. او نخستین کتاب شعر خود را با عنوان «روی خط مرز جیغ میکشم» و با تخلص «باران»، در سال ۱۳۸۰ به چاپ رساند و مجموعه داستانی را نیز چاپ کرده است. موضوع این کتاب داستانهای رئالیستی اجتماعی که بیشتر دربارهی زنان ایران و حکایت جامعه مردسالارانه است. ایشان به نقد، نقاشی و موسیقی و نمایشنامهنویسی نیز پرداخته است. او تحصیلات دانشگاهی ندارد اما در کلاسهای آزاد چند دانشگاه شرکت کرده و حتی پزشکی و روانشناسی خوانده است. ▪︎کتابشناسی: - روی خط مرز جیغ میکشم (مجموعه شعر، ۱۳۸۰ نشر مینا). - این یک زن نیست (مجموعه شعر، ۱۳۸۱ نشر نگیما). - نژندی (اسکیزوفرنی در ادبیات، تحلیل شعر، ۱۳۸۲ نشر داستانسرا). - لالاییهای مادران کُرد (پژوهش و بازسُرایی ادبیات شفاهی کردستان، ۱۳۸۷ نشر آنا) - ادبیات اسکیزوفرنیک (مقالات و سخنرانیها، ادامه جریان اسکیزوفرنی در شعر، ۱۳۸۹ نشر فراگاه) - تنهایی، جدایی، و هدهدها (مجموعه شعرهای کوتاه عاشقانه، ۱۳۹۲ نشر سرزمین اهورایی) - کلمات مردم مردم کلمات (نقدها و مصاحبهها) - دایره المعارفه الرجال به روایت العیال (یک دایره المعارف بینظیر طنز) ▪︎نمونه شعر: (۱) [غروب] غروب صفحهای است از گنگ غروب صفحهای است که مرد راه میرود غروب صفحه است که عاشق میرود تا نقطه بشود غروب نکتهای است! غروب صفحهی اول کویر است، صفحهی اول دریا غروب صفحهی اصلی زندگی ماست، غروب ماست ما غروبیم غروب در دهانها میچرخد، دهان به دهان، حرف به حرف غروب بر گردهها میگردد، شانه به شانه، دوش به دوش غروب در سرزمینها پرسه میزند، دشت به دشت، شهر به شهر غروب بر چرخ درد میچرخد غروب بر مدار بشر غوز کرده غروب به دنیای ما دوخته آویخته غروب در آسمان خلاصه است، از آسمان رنگ میگیرد، به زمین رنگ میدهد غروب به آدمها بسته، آدم به آدم وابسته غروب صفحهای خالی نیست در کنج آسمان افتاده دلها با غروب خوش است دلها به غروب خوش. (۲) [فیلسوفِ احمق] بشرشریم تو من شریم من یا تو؟ پس من یا؟ من! یا من! من یا من به دلایل یا به دلایل ثریا هستم یا به دلایل من هستم من به دلایل یا به دلایل شخصی ثریا هستم دلایل ثریا هستم به دلایل ثریا هستم یا یا هستم یا یا هستم یا ثریا هستم یا هستم یا ثریا یا من! یا یا یا خدایا یا الها یا منا یا ثریا یا یا ی آخر تنها. (۳) [لاابالی] عزیزم ترین در حال گسترش طبلهی دیوارم مراقبم دقیق با ناخن به دوری شعر با هماغوشی دو کوه مرزی به روایت جیغ در صورت ورشکستهی من نزدیکم ترین به اصلی در زندگی که مقصود از چیست، چیست؟ نفراتی از شتر و نیچه در من نخل از ریشه در میآورند در حالی که لکه را بزرگتر کردهام زیر ناخنهایم لاابالی و گچ سرانجام هیچ یک از عقربهها روی قرار نمیافتند: اینگونه! چگونه؟ به گونهای که آبها سر بالا در این جهان لاابالی راه میروم در نشستن با دوپا و سه پاس سپاس از دیوار به علت خودش از آن لکهی رنگ طبله و تو عزیزم ترین دورم چنان به دقت نقطهای در جهان. (۴) [حتا از لبخند تو میگذرد] از یاد میگذرد از یادها از زمان از باد با کوه هم خانه میشود ولی میگذرد با خندهی تو. ولی همانند صدایی که از طنین خود میگذرد میگذرد از گذرهای پی در پی در پی از رویا. از خواب میگذرد از پای نمینشیند از دستها. میگذرد از دیدگان دور. از دیدگان خود میگذرد از ستونها رد میشود از مرتبهها میپیچد به دشت شبیه باد بین برگها گذر میکند شبیه مسافران از راهها از شهرها قریهها از واژهها میگذرد از گذرواژههای عینک و عصا میگذرد از داغ میگذرد می گذرد هنگامی که سیبِ رسیده از درخت میافتد پایین هنگاهی که دو دلداده به هم میرسند، نمیرسند هنگامی کهنسالی نفسهای آخرش را هنگامی که صدای اولین گریهی نوزادی در این دنیا عبور میکند از عطر پراکنده در هوای محبوبههای شب از طلوع آفتاب میگذرد از تنگِ غروب از طالع مردمان از ساختمانهای بلند از خانهسازی زنبورهای عسل از قلعهی شنی کودکان لب دریا از اجتماع مورچهها از هنر درد از مجموع و تفریق تضادها و پیوستهها از آبها از خشکی گذر میکند از تپههای سبز خوشههای طلایی میگذرد از تیغ از چاههای عمیق از غارهای تنهایی از دیو میگذرد زمانی که باد میوهای کال از شاخه میاندازد زیر پای رهگذران عبور میکند از عزاداران از همهمه از بازار از بازارِ سیاه از همهی رنگهای جهان از رنگینکمان میگذرد از ماه دور میشود از ستارهای پر نور که پیش از این از آن خود میدانست میگذرد از آن از آنها از کشتیها قطارها از توفان از طغیان آرام میگذرد از آینده میگذرد گذشته را میگذرد میرود چگونه را میگذارد چرا را شکوه را از سر میگذراند افتخار یا شِکوه یا شعر به درازا میگذرد در حالی که در حال گذر است، میگذرد و تو جانا در آن زمان که میگذرد شاید بپرسی چیست آن کیست یا به کجا میرود یا به دنبال چه یا؟ در حالی که به درازا میگذرد این حرفها پاسخ پیش پای تو میگذرد و تو جانا! میگذری! گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها) منابع - مجله پیام زن، شهریور ۱۳۸۱، شماره ۱۲۶. - فصلنامه تخصصی ادبیات داستانی و شعر معاصر “داستان شیراز” – سال دوم– شماره پنجم– پاییز ۱۳۹۷.
|