شعرناب

پزشگ مغرور

پزشگی جراح خود به بیمای
صعب العلاجی مبتلا گشت و
هرآنچه طرفند از خود داشت
بکار بست اما نتیجه حاصل
نشدنزد اطبای دیگری رفت از
آنها هم نتیجه ای نگرفت.
تاینکه دست به دامن خداوند متعال
شد. .....هفته ها گذشت هرچه عجز والتماس کرد سودینبخشید.شبی درخواب پیرمردی روحانی بنزدش آمد وگفت...
تو چون تهی دستان را از خود رانده
ای به خاطر کمی ونداشتن پول ازطبابت خود داری کردی اکنون دعایت مستجاب نمیشود .
ازخواب بیدار شد وبخود. لرزید و
به دل گفت اگر از این بیماری نجات
یابم هرگز تهیدستان مریضان را
جواب
رد نخواهم داد دوباره به درگاه الهی
نالید والتماس کرد .فردای آنروز درمطب نشسته بود .منشی اش وارد
شدو گفت آن پیرزنی که چندوقت پیش اورا جواب رد دادید می خواهد شمارا ببیند دکتر اشاره کرد که بیاید پیره زن با کمر خم شده وارد شد وکیسه پولی روی میز دکتر
گذاشت ونشست گفت. تمام اثاثیه منزلم را فروختم تاین پولرا آماده کردم که شما عمل جراحی دخترم را
انجام دهید اگر کم است بعدا می آورم .دکتر که نظرش عوض شده بود.پول را بهپیرزن رد کرد وگفت مال
خودت فردا دخترت بیاورتا آن را عمل کنم......پیرزنکه از خوشحالی
اشگ میریخت دستانش را به آسمان
بلند کرد وگفت ای خدا این دکتر هر
حاجتی که دارد رواکن اورا سلامت
بدار و رفت ...اما دکتر
شب دوباره آن پیر مرد روحانی به
خوابش آمد و گفت دعای آن پیر زن
درحق تو به استاجبت رسید ....
اکنون تو به عهد خود وفا کن ...
از خواب بیدار دید احساس سلامتی دارد. شکرحقرا بجای آورد و
از آن ببعد رعایت مریضان رانمود و
کسی را ازخود مرنجاند.
فتحی .تختی. 28/آذر ۱۴۰۰ شمسی
بله عزیزان
ازمقام وحکمتناچیز خود غره مشو
کان نمی ارزد بدرگاه الهی نیمه جو
آن فقیران و تهی دستانزنزد خود مران
از مکافات عمل بر خویشتن غافل مشو


2