بیمار صعب العلاجشخسی به بیماری صعب العلاجی مبتلا گشت به طبیانی بسیار مراجعه کرد ودرمانی نیافت تااینکه توشه ای برگرفت و سربهبیابان نهاد ازکوهی بالا رفت و به درگاه الهی بسیار گریست وتوبه نمود از گناهان گذشته اش وگفت بار الها من به همه ی بندگانتمراجعه نمودم نتیجه ای نگرفتم اکنون به درگاه بی مثال تو آمده ام مرا نا امیدم مکن .ناگهان ماری به پایش نیش زد به شدت در د سخت بنالید و گفت ای خدا تو با همه ی بندگان ضعیف و درمانده ات چنین رفتار داری .این را بگفت و بیهوش شد وقتی به هوش آمد دید شب است وستاره ها با و نزدیکند بسیار میدرخشند با خود گغت من که دیگر امیدی ندارم پس بهتراست دوباره بخواب بروم وقتی بیدار شد سپیده صبح بودخود را صحیح وسالم یافت شکر خدای بجا آورد نماز صبح را بجا آورد ورونه آبادی شد وقتی به پزشگان مراجعه کرد آنها پس از آزمایشات اورا سالم یافتند ماجرا راکه تعریف کرد آنها گفتند درمان تو زهر مار بوده که بعقل ضعیف ما نمیرسید انکون شفا یافته ای برو شکر خدا بکن .انسان در هر وضعیتی که باشد باید به خداوند متعال امیدوار باشد.... پس ستایش وسپاس .ستایش خداوند بزرگ را. الحمدالله رب العالمین وصلوات برمحمد و آل محمد فتحی ..تختی.. بیست وسوم آذر ماه سال ۱۴۰۰ شمسی. التماس و دعا
|