شعرناب

برکت

برکت
خواهر کوچیکه گفت : آبجی رووم نمیشه ولی دوباره اومدم یه مقدار پول ازتون قرض کنم .
خواهر بزرگه گفت : همین چند روز پیش قرض کردی ، موضوع چیه ؟
خواهر کوچیکه : پولها تووی این دوره و زمونه انگار بخار میشه . شوهرم خدابیامرز، نمیدونم شامورتی میکرد ، چیکارمیکرد ، از وقتِ عروسیمون تا وقتی که پَر بکشه بِرِه، حتی یه بارهم ازکسی قرض نکرد ولی بعد از اون ، نمیدونم چرا اینهمه پول که پسرم در میاره ، هیچی به هیچی ، هشتمون گرو نُهِمونه ، تازه دوتا کارمیکنه قربونش بشم .
خواهر بزرگه گفت : آره ، درجریانِ دوتا کارش هستم . صبح تا ظهر یه جا کارمیکنه ، ظهر تا شب هم یه جا دیگه . ولی تا اونجا که من خبر دارم ، تووی یِکیش سرِ خَلق خدا کلاه میذاره ، تووی یکی دیگه ش کلاه برمیداره. کدوم کارخواهر. اسمِ اونا کاره ؟ فقط نمیدونم، اونکه سرِسفره ی بابای دست پاکش بزرگ شده چرا اینطوری شده ؟ یعنی میدونم چرا ، ولی بچه‌های امروزه نمیدونم چرا خودشونو و زندگیشونو و زندگی بقیه متعلقین شونو به بازی گرفتن .
و ادامه داد : میدونی چیه خواهر، کارِ خیلی از جوونای این دوره زمونه ، مشکل ریشه‌ای داره . خواستی بِهِت میگم .
خواهر کوچیکه : بگو آبجی ، راحت باش ، دوست دارم بشنوم .
خواهر بزرگه گفت :
اول اینکه : فکر میکنن با کنار گذاشتنِ دین و ایمونشون خیلی باکلاس شدن و خیلی حالیشونه ، که کاملاً برعکسه . خدا که از ذهن هرکی بِرِه بیرون ، جاش شیطون مقیم میشه، شک نکن . ماجرای ربا که اومد توو کار که هیچی ، یه آتیشیه که دیگه قید زندگیِ دنیا و آخرتو باید زد . برای همینه میگن رباخور و ربا دهنده محارب با خدا و رسوله .
دوم اینکه : خودشونوعقل کل میدونن . هنوز غوره نشده فکر میکنن مَویزن . درحالیکه همه ش باده، مثل بادکنکن که با یه نیش سوزن میترکن .
سوم اینکه : خیلی از جوونای امروزی ، مثل پدرها و پدربزرگ هاشون حوصله ی کار کردنِ واقعی و زحمت کشیدن وپله پله بالارفتن رُو ندارن و میخوان راهِ چند ده ساله رُو ، چند روزه طی کنن ، که محاله
چهارم اینکه : پولِ باد آورده رُو که خودت میدونی ، باد میبره .
پنجم اینکه : خودت که پولِ باباجون ، مامان جونو که یادته ، مگه از نظرِ مقداری زیاد بود ؟ نبود که . ولی هیچوقت ندیدیم ، هشتشون گروِ نُه شون باشه، چرا؟ چون درست خرج میکردن عقلِ معاش داشتند . باعقل و فکر خرج میکردن . در واقع خرج میکردن ، نه بَرج . زندگیشونو می چرخوندن، به نیازمند ، کمکشونو میکردن (که این خیلی مهمه) ، برای همین ، پولشون همیشه برکت داشت .
برکت ، اصلاً ربطی به مقدار درآمد نداره ، یاریِ خداست . یه ارزش افزوده ی ماورائیه ، مثل مائده ی آسمانی حضرت مریم(س) می مونه ، مثلِ بارشِ برکتِ آسمونی درروزعید پاک ، برحضرت عیسی(ع) وحواریون. مثل برکتِ دستهای پُر ایمان و پُر تسلیمِ یک مسلمان . هیچ وقت برکت رُو دستِ کم نگیر.
به پسرت بگو، کار درست حسابی و خداپسندانه پیدا کنه ، بجای درآمدهای فلان قدری که چند روز بعدش درقالبِ یه ورشکسته ، باید تووی سرِخودش بزنه و دلِ تورُو خون کنه و اون دنیاهم یقین میشه : گوله ی آتیش
درآمدِ درست درمون یعنی : آروم ولی پیوسته . این برای درد بی درمونش درمون خوبیه
خواهر کوچیکه گفت چی بگم والا . میشه یه خواهشی بکنم ؟ حرف شما را که بزرگِ ما هستید رُو خیلی بیشتر از من ، اهمیت میده ، لطف می کنی یه صحبتی باهاش بکنی ؟
خواهربزرگه : خودت که میدونی ، بارها باهاش صحبت کردم انگار این بچه یه گوشش دره و یه گوشش دروازه . انگار داری با دیوار صحبت میکنی .
خواهر کوچیکه : نه ایندفعه مثل اینکه بدجور سرش به سنگ خورده ، اولین بار بود که میدیدم داره گریه میکنه . حدس میزنم ایندفعه زبونم لال واقعاً ورشکسته شده .
خواهربزرگه گفت : جدی ؟ خدا نکنه . انشالله اشتباه حدس زده باشی . بذار آماده بشم، بریم خونتون ببینم این نادون باز چه دسته گلی به آب داده .
بهمن بیدقی 1400/7/25


2