بدبختی آدمها... ما بدبختیم قبول... اما بد نیست دلیلش را هم بدانیم زمان انجام هر کاری به چیز دیگری فکر میکنیم هرجا میرویم در فکرمان نقشهی رفتن به جای دیگر را ترسیم میکنیم در هر فصلی که هستیم در حال برنامهریزی برای فصل بعدی به سر میبریم، هیچوقت به طور کامل، در جایی که در آن حضور داریم نیستیم از مکان و موقعیتی که در آن هستیم استفاده نمیکنیم و به فکر رفتن به مکانهای دیگریم افسوس که هیچوقت روح و جسممان با هم یکجا نبودهاند و همیشه این دو در حالت تناقضاند... تا کی این دو با هم هماهنگ نمیشوند؟ اصلا همه چیزهایی که داریم را ول میکنیم و دقیقا راه میافتیم دنبال چیزی که نداریم از آرزوهایمان بهتر وجود ندارد، به آن هم میرسیم اما زود دلمان را میزند چون میشود جزء داشتههایمان چقدر داشتههای واقعی خود را فدای داشتههای دروغین بقیه میکنیم آخ که چقدر با اعمال این جهان در پارادوکسیم چقدر با زندگیمان در حال جنگیم چقدر عجله داریم برای دک کردن زمان حال چقدر نگرانیم برای آمدن لحظاتی که از این لحظاتمان بهتر نیستند. اصلا به گمانم همهی اینها زیر سر آینده باشد؛ آیندهای که با عبور هر ثانیه با من روبهرو میشود و من هرگز احساسش نخواهم کرد آخ که میترسم شبی از نگرانی آینده بمیرم، قبل از آنکه سر برسد...
|