شعرناب

فروغ جلوه ای از پری غمگین..!

من
پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
پری کوچک غمگینی که
دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
وسحرگان از یک بوسه به دنیا می آید
فروغ شاعره ای جهانی بود که نه تنها افسردگی وعدم ثبات روحی در روح و زندگی ش نفوذ نداشت بلکه در شعرهایش بیشتر به آینده درک بیشتر خویش از سوی مخاطبان ش امید داشت
در جایی می گوید
من پشیمان نیستم
قلب من گویی در میان آن زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
وگل قاصد که بر دریاچه های باد میراند
او مرا تکرار خواهد کرد
او امیدش به آیندگان بود و درک بیشتر آدم ها از احساس ش
او در کوچه باغ کودکی ش پرسه میزد و خاطرات شیرین ش را از آنها بیرون می کشد
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای در هم و گردن های باریک...
کوچه ای هست که قلب من آنرا
از محله های کودکی م دزد یدهست
فروغ همیشه در بدترین لحظات زندگی ش هیچگاه امیدش را از دست نداد
سخن از روز است
پنجره باز
هوای تازه
فروغ در اوج دوران شاعرانگی ش
به آستانه فصلی سرد رسید آنجا که گفت
زمان گذشت
ساعت چهار بار نواخت
باید برای روزنامه ها تسلیتی نوشت
او می دانست شاید صد ها سال بگذر
و بعد آدم ها او در مقام یه شاعره یکتا می ستاید
شاید مرا از شاخه می‌چیدند
شاید مرا از چشمه میگیرند
شاید مرا مثل دری بر لحظه های بعد می بندند
او در شعر هایش حتی زمان مرگ خویش را پیشگویی کرد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفوش شد
فروغ سرانجام در سن سی سه سالگی
در روز دوشنبه ۲۴بهمن ۱۳۴۵ به هنگام رانندگی بر اثر تصادفی جان سپرد
وقتی می‌خواستند جنازاش را در گورستان ظهرالدوله به خاک بسپارند
برف شروع به باریدن کرد وان دو دست جوان زیر بارش یکریز برف مدفوش شد....
با تشکر
دانیال فریادی


1