شعرناب

گُلِ زردُم🌻 (ترانه های محلی)

گُلِ زردُم🌻
ترانه ، آهنگ و شرح شعرفولکولوریک (بومی-محلی ملّت ها) 《خراسان》
این ترانه توسط بسیاری از خوانندگان ملّی و محلی ایران از جمله سیما بینا ، علیرضا افتخاری ، محسن نامجو و.... به اجرا درآمده و بنده لینک یوتیوبآهنگ با صدای سیما بینا را برایتان قرار داده ام ، امیدوارم از شعر و آهنگ لذت ببرید.
-------------------------🌻-------------------------
https://youtu.be/gHPMUco2ZEw
------------------------------------------------------
بیا جانا که تا جانانه باشیم
یَکی شمع و یکی پر....
پر....
پروانه باشیم!
یَکی موسی شویم اندر مناجات
یَکی جارو کَش می....
می.....
میخانه باشیم!
گل زردُم همه دردُم
ز جفای تو شکوه نکردُم
تو بیاتا دور تو گردُم
هاااای ای یار جــانی یار جـــانی
دوباره بر نمیگردد دیگر جوانی
ای آهوی من! آهوی من!
بزن چرخی بشین رو...
رو...
رو زانوی من!
از اینجا تا به بیرجند سه گُداره
گدار اولی جان! جان! نقش و نگاره!
گدار دومی مخمل بپوشُم
گدار سومی دی...
دی...
دیدار یاره!*1
گل زردُم همه دردُم
ز جفای تو شکوه نکردُم
تو بیا تا دور تو گردُم
هاااای ای یار جــانی یار جـــانی
دوباره بر نمیگردد دیگر جوانی
ای آهوی من! آهوی من!
بزن چرخی بشین رو...
رو...
رو زانوی من!
دلُم بی وصل تو شادی مَبیناد
به غیر از محنت آزاد... آزادی مَبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو
الــهــی هــرگــز آبـاد....آبـادی مَبیناد*2
بیا تا گندم یک خوشه باشیم
بیا تا آب یکرود...
رود...
رودخونه باشیم!
چو شب آیه کنیم دستی به گردن
چو روزآی سه همبی...
بی...
بیگانه باشیم!*3
گل زردُم همه دردُم
ز جفای تو شکوه نکردُم
تو بیاتا دور تو گردُم
هاااای ای یار جــانی یار جـــانی
دوباره بر نمیگردد دیگر جوانی
ای آهوی من! آهوی من!
بزن چرخی بشین رو...
رو...
رو زانوی من!
-------------------------------------------------------------
شعر ترانه ، ترکیبیاز اشعار محلی*3 ، شاعر بانو ژاله اصفهانی*1 و دوبیتی باباطاهر همدانی*2 است
-------------------------------------------------------------
شرح ترانه)
🌻در نواحی خراسان ، سمنان و سیستان وبلوچستان و کرمان و یزد و جنوب ایران ، ضمیر مالکیت اول شخص مفرد ، یعنی اَم به صورت اُم تلفظ میشود ، برای مثال دِلُم یعنی دل من ، اینکه این قاعده بر ضمیر متصل اول شخص مفرد درفعل پاسخگو باشد ، در نواحی نامبرده متفاوت است ، مثلا در خراسان به جای دیدم میگویند دیدُم ولی در یزد همان دیدم هست ، توجه کنید که در بعضی حالات افعال ممکن است مانند گویش رسمی ایران نباشد ، برای مثال فعل شنیدم ، در بیرجند تلفظشِنُفتُم دارد و در یزد شُنُفتَم هست.
🌻یَک:
به عدد یک ، در نواحی خراسان و یزد یَکگفته میشود و به عدد هزار ، هَزار میگویند ، همانطور که حکیم توسخراسان ، فردوسی بزرگ در تاریخ انجام شاهنامهمیگوید:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یَک همی زیرِبیت اندر آرم فلَک
🌻 بشین: بنشین (گاهاً معنای بشَوید هم میدهد ، مثلا: به امیدخدا خوب بشین)
🌻گُدار:
(رودخانه فصلی) یا (فاصله بین دو کوه بلند)
یعنی جایی گودال مانند در دامنه کونه که آب باران از آن گذر میکند ، و برای ادامه مسیر ، حتماً باید از گُدار رد شد و درون آن تا نزدیکش نرسی معلوم نیست!
فلسفه عاشقانه و شور انگیزی پشت این بیت هست که:
اگر به بیرجند می آیی ، ناخوداگاه و به اجباری عاشقانه ، نقش و نگار را در گدار اول می بینی! و در گدار دوممخمل به تن میکنی تا با ظاهری زیبا ، به دیدار یاردر گدار سوم که زمانه آن گل صفت را پیش پایت گذاشته بروی!
(گُداریبا درختان و شکوفه های گز)
🌻 مَـبـیناد:
نخواهد دید / دِلُم بی وصل تو شادیمَــبــیناد : دل من بدون رسیدن به تو شاد نخواهد گشت.
🌻 خراب آباد دل:
1)پارادوکسی شاعرانه و واقعاً ماهرانه که به تضاد های قشنگ و عجیب و ناشناخته در عشق پرداخته ، که چگونه دل از عشق هم خراب است و هم آباد؟
2) در ساخت واژه های مرکب مثل اسم شهر و روستاها از پسوند آباد استفاده می شود ، مثل علی آباد ، مهر آباد.... باباطاهر میتواند در منظوری دیگر دلشرا خراب آباد نام گذاشته باشد که خراب در اینجا مفهوممثبت دارد ، مانند خراب مهر یار....
🌻 چو شب آیه :
هنگامی که شب می آید / وقتی شب شد ، بیا دست بر گردن هم بگذاریم.
(1-در آغوش کشیدن 2- بر روی دست یار خوابیدن)
🌻 چو روز آی سه :
چون روز بیاید / چون روز بیاید بی صدا از هم دور شویم تا کسی از عاشقی شبانهما نداند.
ابوالفضل احمدی
خرداد ماه 1400 خورشیدی
شما را با دیدگاهی دیگر در مورد سه گدار از وبلاگ ثمر ابهر ، نوشته حسن اسدی به دنیای شعر و هنر میسپارم. تا مطلبی بعد به درود🌻
-------------------------------------------------------------
در فرهنگ فولکولوریک ما مثل هایی وجود دارد که پرداختن به آنها می تواند بسیار سر گرم کننده و در عین حال آموزنده باشد مثلا زمانی که شاعر محلی در مطلعی با آوردن آنچه که تیتر مقاله آمده است زندگی انسان را در سه مرحله به تصویر کشیده است و اولین آن را با عنوان گدار نقش و نگار بیان داشته ،مرحله دوم را به پوشیدن مخمل تصویر گری کرده است و در گام و مرحله سوم رسیدن به دیدار یار را مطمع نظر قرار داده است اگر بخواهیم این واژگان را در زندگی عادی هم مورد توجه قرار دهیم می توانیم به این نتیجه برسیم که هدف در خلقت ساختن زیباترین و پر نقش و نگارترین زندگی می باشد و یا به عبارتی می توان گفت که برای انسان دوست داشتنی ترین و مطلوبترین خواسته همانا نقش و نگار می باشد که جذاب و دوست داشتنی است و اگر کسی می خواهد که مطلوب و محبوب خاص و عام باشد باید که برای بدست آوردن نقش و نگار تلاش نماید تا با به تن نمودن نمایان کنندهنقش و نگار که مخمل می باشد خود را به دیگران عرضه بدارد تا مورد قضاوت آنان واقع شود یعنی آنکه توانست مخمل به تن کند مسلم است که در نهانگاه زندگی خود حتما نقش و نگار بسیاری دارد که می تواند برای او امکان دیدار یار را فراهم نماید پس اگر شاعر می گوید که:
ازاین جا تا به بیرجند سه گداره
گدار اولی نقش و نگاره
گدار دوّمی مخمل بپوشُم
گدار سومی دیدار یاره
منظورش این است که اگردر طالب یار می باشی باید که پیِ سه چیز را به تنت بمالی!
اول آنکه این نقش و نگار است که چشم مردم به آن دوخته شده است و می تواند راه رسیدن به دلدار را باز و هموار نماید و اگر به چنین موقعیتی رسیدی و خواستی به دیگران بباورانی که زندگی تو بنیاد یافته به نقش و نگار است لازم است که مخمل به تن کنی و در میان مردم بگردی تا آنان تورا به عنوان اینکه دارنده نقش و نگار هستی بپذیرند و به این نام تبلیغت نمایند تا با جا افتادن در میان مردم و رسیدن آوازه ات به گوش خانواده آنکه طالبش هستی میل به تو بیابند و با پذیرفتنت اجازه بدهند که برای بردن یار پای پیش نهی .اما اگر بخواهیم روند تعالی انسان را از درون این مثل استخراج کنیم می توانیم بگوییم که مرحله و گام اول انسان برای تعالی آشنا شدن با تجملاتو نقش و نگار دنیا می باشد یعنی انسان باید تلاش کند که از محل فعالیت هایش به نقش و نگار برسد تا اگر خواست به دیدار یار که خدای بی مثال است برسد با پوشیدن مخمل ریاضت و زهد از محل دست کشیدن از نقش و نگار خود را زیبا و برازنده به دیدار یار برساند وگرنه آنکه در تمام عمر لذتی را درک ننموده و به لذت ترک لذت دست نیافته چه می داند که از چه چیزی دست می کشد تا به چه چیزی برسد پس آنانکه فکر می کنند تنها با محفوظ داشتن مثلا دو هزار بیت شعر و یا از رو خوانی چند قطعه ادبی می تواند در میدان فرهنگ وهنر لباس کیاست و ریاست به تن داشته باشد و فرهیخته شناخته شود باید بداند که هنوز نتوانسته به مفهوم واقعی نقش و نگار و یا مهارت هایی که باید یک مدیر به آنها مزین باشد دست بیابد زیرا که نقش و نگار فرهیختگی هیچگاه به محفوظ داشتن شعر و یا از رو خوانی متن نیست بلکه فرهیخته در اصل به چشمه ای می ماند که همیشه خود می جوشد و آب زلال و شفافی را از خود به بیرون می دهد که می تواند به مذاق انسانی های با ذوقخوش آید و او را مجذوب خود سازد و چنین انسانی است که می تواند تولیدات فکری خود را چون مخملی به تن نماید و با تفاخر به آن خود را به خدمت یار عرضه بدارد تا یار با مجذوب شدن در داشته های او همراهی و همگامی با او را پذیرا گردد پس آنکه طالب بیرجند و مال خود دانستن آن است باید سه گدارِ دست یافتن به نقش و نگار و مخمل نمودن آنها و به تن نمودنشان و در نهایت به دیدار یار رفتن را تجربه بنماید و گرنه با نقش و نگار دیگران و مخمل عاریت گرفته از موقعیت این وآن نمی توان به در بار یار وارد شد و مقبول گردید هر چند که ممکن است که بتوان با نقش و نگار دیگران و مخمل عاریتی تا رسیدن به محضر یار طی طریق نمود و فرصتی برای خود نمایی یافت اما مطمئنا هیچ یاری اجازه نمی دهد تا کسی دل او را با نقش و نگار عاریتی و مخمل نامتقارن با واقعیت های وجودی خود برُباید و در عمر و داشته های او شریک گردد...🌻


1