شعرناب

شعر نو از نیمایی تا هایکو و بعد ....


شعر منثور پس از تحوّلي كه با ظهور نيما يوشيج در قالب شعر پديد آمد، كساني به اين فكر افتادند كه شعر را قدري بيشتر از قيد و بند آزاد كنند. كم كم شعرهايي ديده شد كه ديگر از وزن و قافيه عاري بودند و با عناوين "شعرمنثور" يا "شعر سپيد" در مطبوعات و مجموعه شعرها به چاپ رسيدند.
به طور مشخّص نمي توان گفت باني اين گونه شعرها چه كسي بوده، ولي نام شعر سپيد تا سالهاي سال، با نام يك شاعر قرين شد، يعني احمد شاملو. امروز، اين شيوه به عنوان يكي از شاخههاي اصلي قالبهاي نوين، در كنار شعر نيمايي حضور دارد و تا حدّي موقعيّت خود را نيز تثبيت كرده است.
شعر منثور، از وزن كاملاً بي بهره است و تقيّدي نيز به كاربرد قافيه ندارد. طبعاً ظاهر اين گونه شعر، همانند نثر است و همين، كمابيش، مايه بروز مخالفتهايي با آن شده است. اين پرسش مطرح است كه اگر كمترين اثري از وزن نباشد، براستي تفاوت شعر منثور با نثري شاعرانه چيست؟ بايد پذيرفت كه اين تفاوت اندك است و به روشني نمي توان مرزي بين ظاهر شعر منثور و نثري كه مايه هايي از عناصر شعر داشته باشد يافت.
شاعران اين قالب، سعي مي كنند با مصراع بندي شعري، تفاوت آثارشان با نثر را گوشزد كنند; ولي متأسفانه، بسياري از اين شعرها، جز همان مصراع بندي پلكاني، اشتراكي با شعر ندارند. ما پيشتر، از آشفتگي بازار شعر نو سخن گفتيم. اين آشفتگي در شعر منثور بيشتر نمود دارد تا شعر نيمايي. اكنون هر چند شمار شاعران شعر منثور بسي بيشتر از شاعران نيمايي سرا است، تعداد شعر‏هاي منثور معروف و ماندگار، بسي كمتر از شعرهاي نيمايي اي است كه در حافظه جمعيِ فارسي زبانان امروز، جايي يافته اند. براستي انگيزه شاملو و ديگران، از ايجاد شعر منثور چه بوده و اينان چه چيزي را جايگزين وزن كرده اند؟ شاملو "وزن را باعث انحراف ذهن شاعر و انحراف از جريان خود به خود شعر" مي داند، حتّي وزن نيمايي را. او وزن را از ميان برداشته و در مقابل سعي كرده است بعضي تكنيكهاي زباني و ديگر اشكال موسيقي، ـ به ويژه موسيقي داخلي و موسيقي معنوي ـ را جايگزين آن كند تا كلام به نثر نگرايد. توجّه بيشتر اين شاعر، بر ايجاد تمايز در سخن به كمك آرايه هاي زباني مثل تكرار، حذف، قرينه سازي، باستانگرايي و دو نوع ديگر موسيقي يعني موسيقي داخلي و معنوي بوده است........................


2