بیماریِ دورمرگمورچه : فضایی به نظرت اینجا چه خبره چرا اینقد شلوغه فضایی: نمیدونم..بزار از اون کوتوله که کنار درخته بپرسیم بیا بریم... ببخشید اقای کوتوله کوتوله: چیه؟ فضایی: میشه بگید اینجا چه خبره چرا همه اینقدر توی تکاپو هستن... کوتوله: تو چرا ماسک نداریییی؟ نکنه عاشق نیستی؟ فضایی: من؟ فضایی با شنیدن این جمله تمام ذهنش رفت به قدیما و مورچه وقتی که دید فضایی کلا از این عالم شوت شد خودش بحثو با کوتوله شروع کرد مورچه: کوتوله جان چرا باید ماسک بزنیم... کوتوله: دورمرررررگگگگگ مورچه : دورمرگ ؟ کوتوله : آره مگه نمیدونی این ویروس دور مرگ الان پخش شده اینجا ... شماها غریبید میمیرید میمیرید مورچه : تا به حال نشنیده بودم میشه راجبش برام توضیح بدی کوتوله از عصبانیت اون دو خال شیویدی که رو سرش بودو خاروند و با بهت و عجله گفت: ما اینجا پشتِ مزرعه ی ستاره ها یه قلبستان داریم اونجا جاییه که وقتی یکی ازما متولد میشه بخشی از عصاره ی وجودشو نگهداری میکنن تا وقتی کسی که دوسش داره به بیماری دور مرگ دچار شد اون عصاره رو بدن بهش تا نمیره و زنده بمونه حالا امروز گفتن یکی از کوتوله ها یارش مرده پس مطمعنن دچار بیماری دورمرگ شده و ما برای اینکه بی قراری نکنه مجبور بودیم بغلش کنیم و ما هم گرفتیم ، احتمالا توی کل اینجا پخش شده الانم همه داریم میریم قلبستان تا عصاره اونی که دلمون براش تنگه و ازمون دوره رو بر داریم تا نمیریم بنظرم شماها بهتره از اینجا برید یا ماسک بزنید من باید برم دیرم شد مورچه : صبر کن صبر کن یه سوال دیگه ...چرا پس یه سریا اینجا بر عکس شماها قیافه هاشون بیخیاله کوتوله: اونا یا هنوز عاشق نشدن یا اگرم شدن یارشون کنارشونه حالا ولم کن بزار برم تا اون شاخکای درازتو نَکَندم مورچه: باشه برو چرا عصبانی میشی؟ :( کوتوله همینجور دور میشدو زیر لب با حالت غر میگفت من دارم از دلتنگی میمیرم اونوقت این هی سوال میپرسه اینا کی بودن دیگه اَه مورچه یه نگاهی به قیافه و لبو لوچه آویزون شده ی فضایی انداخت و با خنده ی ریز گفت آی فضایی نکنه تو هم دور مرگ گرفتی؟ فضایی: مورچه ! روی زمینم این بیماری هست فقط کسی اسمشو نمیدونه خودِ من تازه همین الان فهمیدم که چندین بار دچار این بیماری شدم اما همون عکس های یادگاری برام نقشِ عصاره ی این کوتوله هارو داشت مورچه: دورمرگ...چه غمگین و جالب چای کهکشان سحر غزانی
|