آدام زاگایوسکیآدام زاگایوسکی آدام زاگایوسکی نویسنده، شاعر و جستارنویس لهستانی، متولد اوکراین بود، ولی دوران کودکی و تحصیلش را در گلیویتسه (لهستان) سپری کرد و سپس در شهر کراکوف همین کشور در رشتههای روانشناسی و فلسفه تحصیل کرد. اولین شعرهای زاگایوسکی در سال ۱۹۷۲ منتشر شدند و او از همان سال به عضویت انجمن شاعران، مقالهنویسان و رماننویسان کشورش درآمد. سه سال بعد همراه با ۶۵ روشنفکر و نویسنده دیگر لهستان امضای خود را پای بیانیهای علیه سرکوب و انحصار قدرت در دست حزب کمونیست گذاشت و همین باعث شد که ممنوعالقلم شود. او راه مهاجرت پیش گرفت و مقیم پاریس شد، ولی ۱۲ سال پس از فروپاشی دیوار برلین و ایجاد فضای باز در لهستان در سال ۲۰۰۲ به کشورش بازگشت.او در دهه گذشته سالهایی را در دانشگاه شیکاگوی آمریکا به تدریس ادبیات مشغول بود. زاگایوسکی در زمینه شعری از چهرههای شاخص ادبیات اروپا به شمار میرود و جوایز متعددی را نیز کسب کرده است، مثل جایزه ادبی هاینریش من وجایزه ساموئل بوگومیل لینده. سرانجام زاگایوسکی در سوم فروردین ماه ۱۴۰۰ در سن ۷۵ سالگی درگذشت. آندره دودا، رئیس جمهور لهستان در توئیتی فقدان زاگایوسکی را ضایعهای بزرگ برای ادبیات لهستان توصیف کرد. از زاگایوسکی شعرهای پراکنده متعددی به فارسی ترجمه شده و بهروز شیدا، شاعر، مترجم و نویسنده ایرانی سال ۱۳۹۱ هم مجموعهای از ۱۰ جستار و ۱۰ شعر او را در کتابی با عنوان "زنبور مست آنجا است" منتشر کرده است. - نمونه شعر: (۱) ترجمه: کامیار محسنین تو باید تمام سنگینی دنیا را به دوش بکشی تحملش را آسانتر کنی مثل کولهای بیندازیش بر شانههایت و عزم رفتن کنی بهترین وقتش غروب است در بهار وقتی درختها به آرامی نفس میکشند و شب وعده میدهد که خوب باشد ترکههای نارون در باغ ترق و تروق میکنند تمام سنگینی؟ خون و زشتی؟ امکان ندارد رد تلخی بر لبانت درنگ خواهد کرد و نومیدی واگیردار پیرزنی که در تراموا نشان کردهای دروغ چرا؟ بعد از این همه شعف تنها در خیال وجود دارد و به سرعت هم میپرد بداهه، هماره فقط بداهه بزرگ یا کوچک، تمام چیزی که میدانیم همین است در موسیقی، وقتی ترومپتِ جاز به شادی ضجه میزند یا وقتی به صفحه ای خالی چشم میدوزی یا میکوشی که کلاه بگذاری بر سر اندوه وقتی دفتر شعر محبوبی را میگشایی معمولا درست همان موقع تلفن زنگ میزند کسی میپرسد دوست نداری امتحان کنی آخرین مدلی را؟ نه، ممنون از شما من مارکهایی را ترجیح میدهم که امتحان پس دادهاند خاکستری و یکنواختی به جا میمانند اندوهی که بهترین مراثی شفایش نمیدهند اما شاید چیزهایی باشد پنهان از ما که در آن غم و شوق به هم میآمیزند بی وقفه به شکلی روزانه، مثل میلاد سحر بر فراز ساحل نه! صبر کن! مثل خنده ی آن پسران کوچک محراب در جامههای سپید روحانی، در گوشهی کلیسای جان و مارک مقدس به یاد میآری؟ (۲) ترجمه: ؟ دوستانم در انتظار من لبخندی محزون بر چهره دارند لبهایشان لبهای سالخوردهشان میگویند آن قصرهای بزرگ که میخواستیم بنا کنیم کجا رفتهاند؟ غمتان نباشد دوستان آن بادبادکهای زیبا هنوز در آسمان پاییز پر میکشند هنوز ما را با خود میبرند به جایی که فصل درو آغاز شده است به روزهای آفتابی به جایی که چشمان زخمیمان باز میشوند. (۳) شعر چینی ترجمه:قادر دلاورنژاد (یاشار یاغیش) شعری میخوانم که شاعری چینی هزار سال پیش از این از بارانی سروده که تمام شب یکریز بر بادبان پنبهای قایقش میباریده و همچنین از سکوتی که مهمان دلش بوده است. آیا این اتفاقی است؟ دوباره برگزیزان و مه و تاریکی سرب فام اتفاقی است؟ شاعران برای تبریک ها و جایزه هااهمیت فراوانی قائلند اما پائیز برگ درختهای مغرور را میکند و اگر هم چیزی میماند صدای ظریف باران است در شعرهایی که نه شادند و نه غمگین تنها زلال آسمان است و غروب که به چشم نمیآیند چرا که سایه و روشنها در حالی که سرگرم برهم زدن رازهایند برای لحظهای ما را فراموش میکنند. جمعآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها) _______________ منابع نت
|