منار نوردزندگی مثل بالا رفتن از منار میماند ، سختی هر پله ترقی. نفس نفس زدن های هر استراحت کوتاه و تاریک و روشنی های مسیر همه و همه ما را به اوج مناره ی زندگی سوق میدهد ، نقطه ی اوجی که هم دیدنیست هم ترسناک . هم دست نیافتنی و بکر است و هم کوچک و محدود به امال . انجاست که دوست داری هر کسی را که میشناسی و میشناسند تو را در ان نقطه کنارت داشته باشی ولی ... محدودست و کوتاه . وقتی نقطه ی اوج زندگیت را با محوریت خود تعریف کنی ، اینگونه میشود که انگار از مناره ای بالا رفته ای یا از کوه ، هرچه پیش بروی تنها تر میشوی و محدود تر . حتی اگر از دره ی منیت خود را به پایین ترین نقطه ی دره ی تواضع و بندگی برسانی باز تنها تر میشوی . هدف این است که تنهایی را لمس کنی و خدای تنها را یاد کنی . و این مهم حاصل نمیشود الا در حرکت ، پس حرکت کن تا میتپد
|