شعرناب

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

درود
چندی پیش، فردی تعلقِ سروده‌ای منسوب به حافظ را با برهان‌هایی که شاید برای خودش منطقی بودند، از حافظ سلب نمود.
بنده از خود پرسیدم، اگر حافظ نگفته، پس چه کسی گفته است؟
ای کاش من بودم! ...
... اگر چنین شعری می‌داشتم ... که اسطوره‌ای می‌شدم...
در پایان به این نتیجه رسیدم که خداوند، بیش و شاید پیش از آنکه به حافظ طبعِ سخن گفتن داده، به او جنبه و ظرفیت آن را هم بخشیده است.
شاید اگر چون منی می‌توانست یک بیت مانند حافظ بسراید، ادعای پیغمبری هم میکرد(اگر به پیغمبری رضایت می‌داد) و می‌گفت این سروده‌ها را خودم نگفته‌ام بلکه ملائک در گوشم زمزمه کرده اند...
به هر روی دو بیت نخست، برای بنده آموزنده‌ست، و شاید خیلی از ما در جنبه‌های گوناگون زندگی با شکلهایی ازآن برخورد داشته‌ایم.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
آنطور که شنیده و دیده‌ایم از نظر شرعی، هر گناه، تا شاهد کافی نداشته باشد، حدّ شرعی ندارد. پس هر فردی، حتی اگر خودش «اجراگرِ» قانونِ شرع باشد، اگر در خفا هر گناهی انجام دهد، مجازات نمی‌شود.
نکته‌ای در این بیت و در این بین هست، «خفا»!
اگر شما آشکارا شعرِ فرد دیگری را به نام خود بزنید، مجازات خواهید شد.
اما اگر شما با خواندنِ سروده‌ی چندین سراینده از هرکدام صنعتی وام بگیرید و از ترکیبِ آنها سروده‌ای بنگارید، چون برملا نشده اشکالی ندارد، با آنکه شاید این گناهِ بزرگتری هم باشد.
شباهت یکم:
واعظانِ مورد اشاره‌ی حافظ و این دسته از شاعران، بیشترِ گلایه‌شان از آشکار بودنِ گناه است و نه خودِ گناه! آنها نمی‌گویند «گناه» نکنید! بلکه می‌گویند «اگر می‌خواهید گناه کنید، همچون ما، گناهتان آشکار نباشد.»
شباهتِ دوم:
در نهایت قیامتی هست و گناهکاران چه آشکار و چه پنهان، سود و زیانشان را دریافت می‌کنند...
و در نهایت اجزای تشکیل دهنده‌ی سروده‌های لواشکی نیز برملا می‌شود و مشخص می‌گردد شاعر،
آنها را از کجا گیر آورده و سر هم کرده است...
و شباهت‌های بسیار دیگر... که همگی به زیان گناهکاران است...
سپاسگزارم برای خواندن این نوشتار پریشان...


1