شعرناب

نقدی بر یکی از آثار یداله رویایی

(یداله رویایی)
وقتِ جنونِ پوستی ارتباط
بخش اول:
زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت‌های کپسولی ست
که من خلاصه می‌شوم
وقتِ جنون پوستی ارتباط
هر بار
که این کلید بار ِ گشودن دارد
و در کنار ِ این عصبِ مستعار
صد شیرخواره رشد طبیعی‌شان را
با یاد زانوان ِ تو از یاد می‌برند
در زانوی تو
چهره ی یک شیرخواره تا ابد
بی‌رشد مانده است
وقت جنون ِ پوستی ِ ارتباط
باغ مثلث تو
منظومه ی سیاه کلاغان را
از قله ی سپیدار
پر می‌دهد.
منظومه ی سیاه تو
پرواز هوشیارِ کلاغان است
وقتی خلاصه می‌شوم.
گوشه ای از آن چه می شد از یداله رویایی دانست به نقل از ویکی پدیا.
یدالله رؤیایی مشهور به ( رؤیا ) زاده ی ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان، شاعر ایرانی است.
وی اکنون در پاریس زندگی می‌کند.
یدالله رؤیایی در سال ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد.
آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه‌روزی تربیت معلم به پایان رساند.
چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت.
نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت.
در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی، و ترک و گریز گذرانید و سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیرشده و به زندان افتاد.
زندان‌های او:
زندان باغشاه، زندان زیرطاقی
(زیرزمین مخوف پلیس تهران)
، زندان موقت، و یک بار دیگر در سال ۱۳۳۶، زندان لشکر ۲ زرهی سلطنت‌آباد.
🔶رؤیائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و هم‌زمان به تحصیلات خود در رشته حقوق سیاسی در دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجه دکترای حقوق بین‌الملل عمومی ادامه داد؛ و از آن پس، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذی‌حساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت.
او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود.
رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازه شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد.
هر چند بیش از این که از ویکی پدیا نقل شد ابزار بیشتری برای شناخت صاحب اثر در دست نیست ولی همین خلاصه اگر درست باشد کلیدهایی را در دست منتقد خواهد گذاشت تا راحت تر به بررسی اثر بپردازد.
به بهانه زادروز یداله رویایی
جدا از بحث معمول که آیا این اثر را می توان جزء "شعر" دسته بندی کرد مواردی دیگر مطرح است که شنیدنش برای بنده و دیگر دوستانی که محکوم هستند به نفهمیدن آثار حجم شاید خالی از لطف نباشد.
از یکی از دوستان در گروه تقاضا شد که تفسیر یا نقدی بر این اثر قلمی کند که متاسفانه ایشان با ابراز بهانه هایی از این دست که این شعر " اروتیک " است و ... درخواست را نپذیرفت.
البته قصد بنده این بود که از مدعیانی که خیلی از امثال بنده را محکوم می کنند به نفهمیدن اثر حجم و قالب های جدیدی که گاه و بیگاه با نام های مختلف در وادی ادبیات و با دنباله ای که از شعر یدک می کشند خودی نشان می دهند، بخواهم یکی از این آثار را تشریح کنند تا شاید بنده و دیگران محکوم به نادانی این آثار دیدگاه تازه تری پیدا کنیم که متاسفانه ممکن نشد.
(یداله رویایی)
بخش دوم:
نوزاد پر روی خجالتی
در بررسی اثر مذکور که بی تردید اثری "جنسی" است دیدگاه جنسی صاحب اثر را می توان در کلیدواژه های ابتدایی اثر " جنون پوستی ارتباط " واضح دریافت.
هر چند با ورود به بطن کار این کلید واژه ها در میان پوسته ای پیچیده می شود تا بتواند بهتر حفظ ظاهر کند ولی دیدگاه جنسی صاحب اثر در این مورد به خصوص مثل " شاخ بز " خودنمایی می کند.
" خلاصه ی تن " و " انگشت های کپسولی " را شاید بتوان دو عنصر جنسی مجز دانست که در دو جنس مخالف با زیرکی به صورت این ترکیبات پز می دهد.
جنس ارتباط عمودی چیدمان واژگان و ترکیبات خبر از آمیختگی دو جنس مخالف دارد البته در محدودیت هایی که دلیل آن کاملا مشخص نیست ولی به اعتبار زیاد فاصله ی سنی را می توان مهمترین دلیل این محدودیت ارتباط جنسی از سوی هر دو دانست.
اشاره به ترکیب " خلاصه تن " را می توان استعاره ای از آلت زنانگی دانست و " انگشت های کپسولی " انگار خبر از استفاده از پوششی کپسول گونه ( کاندوم ) می دهد تا این " جنون ارتباط پوستی " را سخت تر و محدود تر کند و صاحب اثر این طور بنماید که در سخت تر و محدودترین شرایط ممکن قرار دارد و با توجه به این که از معبر اصلی لذت دوجانبه عدول کرده و روزن مقابل آن را برای ایجاد ارتباط محدودتر انتخاب کرده است لذت جنسی اش تکامل که نمی یابد هیچ بلکه با جنونی همراه می شود که شریک جنسی را ترغیب می کند برای ارتباطی کامل تر و چون این ارتباط بنا به هر دلیل میسر نیست جنونی آنی رخ می دهد تا ذهن خلاق صاحب اثر آن را " جنون ارتباط پوستی " بنامد.
بند بعدی که باز با همان جنون ارتباط پوستی آغاز می شود این بار آوردن بهانه ی بار سنگین برای گشودن دروازه ی اصلی باز هم از فتح دروازه اصلی طفره می رود و به همان حالت ارضای ناتمام رضایت می دهد
هر چند این بار این ارضا نا تمام در
" عصب مستعار "
از تب و تاب بیفتد که ماحصلش می شود
" صد شیرخواره " ای که رشد طبیعی شان به ناچار در کنار عضوی دیگر که متعلق به آنجا نیستند فروکش کند تا صاحب اثر راحت تر بگوید" زانوان تو از یاد می برند".
انگار صاحب اثر نمی داند که هر چند اگر این صد شیرخواره به جایگاه اصلی خود از دروازه برسند هم فقط یکی از آن ها و یا شاید تعدادی کمتر از انگشتان یک دست " چند قلو " شانس رشد طبیعی خواهند داشت و با مکانیسم طبیعی بدن شریک جنسی اش این شانس از بقیه ی آنها گرفته خواهد شد.
صاحب اثر که همچنان در امواج ذهنیت جنس گرای خود غوطه ور است ردپای شیرخواره ای که از اثر ترشحات طبیعی بروی زانوی محبوبش به جا مانده را چنان زیرکانه به بند قلم می کشد که دهان مخاطب اثر از تعجب باز می ماند.
با ورود به بند بعدی هیجانی که هنوز فروکش نکرده و امواج خروشان ذهن صاحب اثر را التیام نبخشیده دستگاه تناسلی زنانه را در قالب مثلثی که در محاصره ی منظومه ی توده ای سیاه تر ( که احتمالا رویشگاه مو بر آلت زنانه است ) است به بال کلاغ تشبیه می کند و باز هم عدم رضایت را در نعوذی که فروکش نکرده است در استعاره " قله ی سپیدار " خود جستجو می کند و این خاصیتی است از ذهنیت طوفانی صاحب اثری که جنسیتش بر همه عناصر دیگر انسانی و غیرانسانی مسلط شده.
صاحب اثر در انتهای کار احساس خستگی می کند و اثر را با هوشیاری باغ مثلث که از گزند جنسی حفظ شده است به منظومه ی کلاغان گره می زند تا خستگی و عدم رضایتش را با خلاصه شدنش در انزوای حد اکمال جنسی به اتمام برساند.
در کل اگر بگوییم با ذهن خلاقی روبرو هستیم که به واسطه ی عدم توانایی اش در قالب های مرسوم شعر نتوانسته آن چه را می خواسته بگوید و با هماهنگی ذهن و زبان ابراز کند، ولی با فراری رو به جلو و ایجاد قالبی که آن را " حجم " می نامد آن چه در دل داشته به بند قلم کشیده ولی از اعتبار شعر به دور مانده است.
عزت زیاد
وحید سلیمی بنی دهم اردی بهشت ۱۳۹۷


1