دل تنگ دل تنگ فقط صدای جیر جیرک ها بود سکوت شب را می شکست. تنها که باشی، وهمدم ات سکوت شب، جیر جیرک ها هم خوش آواز می شوند!. گریه اش گرفت، آرزو کرد: کاش کنارم بود نگاهش می کردم. دل تنگ کسی می شوی که فرسنگها از تو دور است، وکسی را می رنجانی که در کنارت نشسته است. خواست فریاد بزند، مثل همان وقتهایی که به کوه می رفت فریاد می زد تا تخلیه بشنود. یا در سفر داخل تونل فریاد می زد و ذوق زده می شد!. اما فقط توانست ناله کند. مثل وقتهایی که روبروی دکتر می نشست... چیزی یادش آمد. دفتر خاطراتش را باز کرد، انگار قبلا" فکر چنین روزی را کرده بود. از همۀ زوایا نگاهش کرد. او هم نجیبانه نگاهش می کرد. لبخندی گوشۀ لبش نشست وزیر عکس نوشت: دوستت دارم.
|