شعرناب

آبادان منور به ضریح امام حسین شد


به نام خداو ند جان و خرد
سپاس از خداوندی که بر ما مردم آبادان امروز منت گذاشت و چشمان ما را به نور ضریح مقدس امام
حسین منور فرمودبی شک لیاقت را عاشقانی دارند که دل به پاکی سپردند و کشتی نجات را شناختند و
سوار بر آن شدند و کسانی که مانند پسر نوح مغرورانه به کوهای به ظاهر بلند رفتند و در اوج غرور
غرق و نابود شدند. چشمانم منور به نور ضریح و پروانه هایی شد که اطراف آن می چرخیدند و پرچم های
قبایل مختلف و غیر در هوا می چرخید . آبادان امروز بیستم آذر را فراموش نخواهد کرد
و بی شک برکت این حضور را در آینده خواهد دید . مردم در کنار کارون زیبا در جاده ی ساحلی که
زیباست تجمعی خاطره انگیزدارند و کسانی دیگر از بیست کیلومتری آبادان به پیشواز رفتند و من نیز پنج
کیلومتری به وصال این ضریح زیبا رسیدم و اشک چقدر دل را عاشق تر می کند ، باید شکوه این وصال را
می دیدید تا خود قضاوت کنید عشق را ، ومن و نوشته ام قطره ای بیش نیستیم.
در نهایت نائب الزیاره تمامی شما بودم و هستم.
چشمانم از تو بارانی
شب هایم از تو بارانی
رازهایم از تو بارانی
خواسته هایم از تو بارانی
مردم شهرم از تو بارانی
نه هنوز بمان پیش ما
به کویرمان نگاه کن
هنوز سبز نشده ایم
آبادان 20/9/1391
سعید مطوری / مهرگان
از دفتر تنهایی


1