شعرناب

خلاصه کتاب مزامیر/بخش اول

خلاصه کتاب مزامیر/بخش اول
کتاب مقدس/عهد عتیق
1 _25
***
1
خوشابحال کسی که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و در مجلس استهزاکنندگان ننشیند؛
بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و روز و شب در شریعت او تفکر می‌کند.
پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوهٔٔ خود را در موسمش می‌دهد، و برگش پژمرده نمی‌گردد و هر آنچه می‌کند نیک انجام خواهد بود.
شریران چنین نیستند، بلکه مثل کاهند که باد آن را پراکنده می‌کند
2
خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز شادی نمایید!
3
پسر را ببوسید مبادا غضبناک شود و از طریق هلاک شوید، زیرا غضب او به اندکی افروخته می‌شود. خوشابحال همهٔٔ آنانی که بر او توکّل دارند.
4
خشم گیرید و گناه مورزید. در دلها بر بسترهای خود تفّکر کنید و خاموش باشید
5
بسیاری می‌گویند، کیست که به ما احسان نماید؟ ای خداوند نور چهرهٔ خویش را بر ما برافراز
6
ای خداوند، به‌سبب دشمنانم مرا به عدالت خود هدایت نما و راه خود را پیش روی من راست گردان
7
و خداوند قلعهٔ بلند برای کوفته‌شدگان خواهد بود، قلعهٔ بلند در زمانهای تنگی.
8
و آنانی که نام تو را می‌شناسند، بر تو توکل خواهند داشت، زیرا ای خداوند تو طالبان خود را هرگز ترک نکرده‌ای.
9
خداوند چرا دور ایستاده‌ای و خود را در وقت‌های تنگی پنهان می‌کنی؟
از تکبّر شریران، فقیر سوخته می‌شود؛ در مشورتهایی که اندیشیده‌اند، گرفتار می‌شوند.
10
شریر به شهوات نفس خود فخر می‌کند، و آنکه می‌رباید شکر می‌گوید و خداوند را اهانت می‌کند.
شریر در غرور خود می‌گوید، بازخواست نخواهد کرد. همهٔٔ فکرهای او اینست که خدایی نیست.
راه‌های او همیشه استوار است. احکام تو از او بلند و بعید است. همهٔٔ دشمنان خود را به هیچ می‌شمارد.
در دل خود گفته است، هرگز جنبش نخواهم خورد، و دُور به دُور بدی را نخواهم دید.
دهان او از لعنت و مکر و ظلم پر است؛ زیر زبانش مشقّت و گناه است؛
در کمینهای دهات می‌نشیند؛ در جایهای مخفی بی‌گناه را می‌کشد؛ چشمانش برای مسکینان مراقب است؛
در جای مخفی مثل شیر در بیشهٔ خود کمین می‌کند؛ بجهت گرفتن مسکین کمین می‌کند؛ فقیر را به دام خود کشیده، گرفتار می‌سازد.
پس کوفته و زبون می‌شود؛ و مساکین در زیر جباران او میافتند.
11
ای خداوند برخیز! ای خدا دست خود را برافراز و مسکینان را فراموش مکن!
12
خداوند مرد عادل را امتحان می‌کند؛ و امّا از شریر و ظلم‌دوست، جان او نفرت می‌دارد
13
خداوند عادل است و عدالت را دوست می‌دارد
14
ای خداوند نجات بده زیرا که مرد مقدّس نابود شده است و امناء از میان بنی‌آدم نایاب گردیده‌اند!
همه به یکدیگر دروغ می‌گویند؛ به لبهای چاپلوس و دل منافق سخن می‌رانند.
15
خداوند تا به کی همیشه مرا فراموش می‌کنی؟ تا به کی روی خود را از من خواهی پوشید؟
16
احمق در دل خود می‌گوید که خدایی نیست. کارهای خود را فاسد و مکروه ساخته‌اند و نیکوکاری نیست.
خداوند از آسمان بربنی‌آدم نظر انداخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست.
17
خداوند صخرهٔ من است و ملجا و نجات‌دهندهٔٔ من. خدایم صخرهٔ من است که در او پناه می‌برم. سپر من و شاخ نجاتم و قلعهٔ بلند من.
18
از من دور مباش زیرا تنگی نزدیک است و کسی نیست که مدد کند.
19
بلی، هر که انتظار تو می‌کشد خجل نخواهد شد. آنانی که بی‌سبب خیانت می‌کنند خجل خواهند گردید.
20
ای خداوند، طریق‌های خود را به من بیاموز و راه‌های خویش را به من تعلیم ده.
مرا به راستیِ خود سالک گردان و مرا تعلیم ده زیرا تو خدای نجات من هستی. تمامی روز منتظر تو بوده‌ام.
***
منبع مطلب:وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی
.k520.ir


1