زمانی که چای می نوشموطعم تلخ وعطرآگینش رادربدن مادی ام احساس می کنمبه تو می اندیشمکه آهسته دورمی شدیبا چکمه های گل آلودتاندیشه زیبایم راآلوده به تنهایی ورنج های بی دست وپا ساختیومن درتلالو نورخورشیدازهم فرو پاشیدم..