شعرناب

از وقتی که مادر می شوی

از وقتی که مادر می شوی دیگر برای خودت نیستی، همرنگ ایثار می شوی.خودت را نمی بینی و فقط آینه ای می شوی که تصویر فرزندت در دل آن دیده می شود.
او می خوابد و تو بالای سرش با محبت به او می نگری.
او می خندد و تو از خنده اش شاد می شوی.
او گریه می کند و تو دلت از گریه اش آتش می گیرد.
دوست داری بلا گردانش باشی و او در سلامت و صحت به سر ببرد.
هر چه او می خورد تو هم دوست داری و هر چه او می پسندد برایش می خری و او عادت می کند که همواره به خاطر او از خودت بگذری .
او بزرگ می شود و خواسته هایش هم با او بزرگ می شوند. وقتی به خودت می آیی می بینی دیگر دیده نمی شوی . زیرا او عادت کرده که تو را نبیند.
و با خودت در حالی که آه می کشی می گویی:"کاشکی کمی هم خودم را می دیدم."


3