شعرناب

پادشاه خواجه1

قبل از شروع آنچه میخواهم بگویم یک نکته بگویم:
هرچه میگویم جنبه عرفانی دارد و کسی برداشت بد نداشته باشد، شاید که بیان بد باشد، اما عمق مطلب چیز دیگری را نشان میدهد، پادشاه خواجه اشاره به دو گروه از افراد دارد، کسانیکه بزرگ مرتبه هستند و دارای هنرهای زیاد، و کسانیکه به ظاهر مرد هستند و هنر دارند، اما در عمل آنها مردانگی ندارند.
باز تاکید داردارم، شاید طرز بیان غیراخلاقی باشد، اما مطلب سرشار از اخلاق میباشد.میباشد.
​​​​​​همه عالم زنانی هستند که نیاز به یک مرد دارند تا از لحاظ مختلف آنها را به نقطه رضایت برساند، لیکن تنها دو مرد وجود دارد، اما تنها یکی از آنها در مردانگی کامل است و دیگری اخته میباشد، اما همه ما به دنبال شناخت مرد حقیقی هستیم، چگونه آن را بشناسیم؟
یک پادشاه خوب کسی میباشد که در امور مملکت داری کامل باشد و بتواند صاحب فرزندی شود تا بعد از او مملکت را اداره کند.
برای فهم پادشاه خواجه(اخته)، داستانی را ابتدا میگوییم.
روزی یک زن به عقد پادشاهی درآمد، خوشحال و خندان به سوی حجله خواست برود تا در اولین شب خود با آن پادشاه خود را عریان کرده و همبستر شوند تا یگانگی بین آنها آغاز شود، اما آن شب به میل خاتون نبود، پادشاه آن شب بهانه آورد که نمیتواند بخاطر خستگی که دارد با همسرش همبستر شود، اما دلیل پادشاه چیز دیگری بود، پادشاه از مشکل اخته و کوچک بودن آلت خود رنج میبرد و همواره دلیلی داشت تا با همسر خویش همبستر نشود، مدتهای زیادی به این شکل گذشت، تا اینکه خاتون او را مجبور کرد شب با او همبستر شود. شب موعود رسید، پادشاه نگران که وقتی زن با این صحنه مواجه شود چه خواهد شد؟ بی‌گمان آبرویش خواهد رفت، او این همه مدت را تنها به این دلیل مقاومت کرد که توانایی انجام آن کار را نداشت. در هنگام همبستر شدن، زن با صحنه مواجه شد، آنجا فهمید که مدتهای زیادی دل به چیزی خوش کرده بود که هیچ ارزشی نداشت و راهی را ادامه میداد که سرانجامش هیچ و پوچ است.
در این داستان زن همه انسانها هستند و پادشاه خواجه همان افکار، اعمال و گفتار باطل هستند که ما دنباله آن را میگیریم و زمانیکه میخواهیم به نتیجه برسیم، خواهیم فهمید که تا به اون موقع راه غلط را پیموده‌ایم.
داستان پادشاه خواجه(اخته) ادامه دارد.....


2