محمد مجدمحمد مجد «محمد مجد» غزلسرای معاصر ایرانی بود. او در ۲۹ مرداد ۱۳۱۷ در قزوین زاده شد و در ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ بر اثر کهولت سن، پس از یک دوره بیماری، در سن ۷۵ سالگی درگذشت. وي فارغ التحصيل رشته فيزيک از دانشسراي عالي است. مجد از ۱۳۳۰ سرودن غزل را آغاز کرد و در ارديبهشت ۱۳۳۵ اولين شعرش در مجله جوانان آن دوره به چاپ رسيد. بسياري از غزلهاي او در فاصله دهه ۳۰ تا ۵۰ در نشرياتي مثل فردوسي، اميد ايران، سفيد و سياه، صبح امروز، روشنفکر و... منتشر شده است. وي آثار بيشماري در حوزه شعر تأليف و منتشر کرده است؛ مجموعه غزلي را با نام «دود» در همان دوران به چاپ رسانيد و مجموعه غزلي نيز با عنوان «زمزمهاي در تنهايي» در سال ۱۳۸۱ منتشر کرده است. «نخی از جنس حسرت»، دیگر مجموعهی اوست. در یک نگاه کلی شعر محمد مجد شعری استادانه است در حیطهی زیباشناسی خود سعی در شاعرانه بیان کردن واژهها دارد شعری همان گونه که گفته شد رمانتیسم نو قدمایی همراه با اندکی رئالیسم اجتماعی استعارههای موجود، مضمونهای واحدی دارند تصاویر از دایرهی خاص پا فراتر نمیگذارند و سعی در بهتر، خوب و قدرتمند سرودن دارند. در شعر محمد مجد نوعی اعتراض نیز دیده میشود اعتراض به عرفان اسلامی با برجسته کردن عرفان بودایی و زرتشتی مثلن در این بیتها: پیچیدهام به خویش چو نیلوفری به تاک با زورق شکسته به دریای غم زدم که نیلوفر نماد آشنای عرفان بودایی است و تاک و به تبع آن می نمادی از عرفان زرتشتی است. - نمونه اشعار: (۱) بیاشک گریه کردم و بیدود سوختم آخر در آتشی که بنا بود سوختم باغم به دست آتش پاییز اوفتاد در خواب آرزو شدم و زود سوختم اینک من آن عطش زده دشتم که در بهار با کام تشنه در نفس رود سوختم شعرم بهشت ظلمت این شهر خسته است من در بهشت خویش چو نمرود سوختم چون لاله داغ خوردهی روز ازل منم در من هوای روی تو تا بود سوختم بیهودگیست زندگی مجد خسته جان چون شمع به قبله مقصود سوختم. (۲) کوه کن! از پس درهای قرون نرم و آهسته بیا! بیستون تو منم. سینهام پهنه کوهستان است. تیشهات را بنواز، بر دل خسته این سنگ صبور! (۳) يک آسمان شکايت ما در گلو شکست شعر لطيف مدح شما در گلو شکست با چهرهام در آينه بدرود ميکنم بغض نگاه آينهها در گلو شکست در آستان ميکدهي چشم سبز باغ همچون حباب جام صدا در گلو شکست بر گردنم طناب جنون را گره مزن از بيم عشق، لطف هوا در گلو شکست با يک کرشمه بلبل زيباي طبع تو نور پگاه زمزمه را در گلو شکست در من نزول آيهي تاريکي است و اشک امشب چراغ آه چرا در گلو شکست بعد از سحر، که ريخت شفق روشني به شهر فرياد سرخ مرد خدا در گلو شکست. جمعآوری: #لیلا_طیبی (رهام.
|