شعرناب

نگاهی به جشن سده در شاهنامه

چهل روز پس از شب یلدا و زایش خورشید، جشن سده و زایش آتش فرامی‌رسد.
جشن سَده، یکی از جشن‌های ایرانی است که در دهم بهمن ماه برگزار می‌گردد.
چگونگی جشن سده:
از دیرباز، جشن سدهگروهی و با برپایی آتشی بزرگ برگزار می‌شده است؛ مردم در گردآوری هیزم با یکدیگر همکاری می‌نمایند؛ از این روی،جشن سده، جشن همبستگیاست.
در باره‌ی علّت نام‌گذاری و نیز تاریخ رواج‌یافتنِ این جشن، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد.
فردوسی جشن سده را به هنگامِ پادشاهی هوشنگ و پدید آمدنِ آتش نسبت می‌دهد؛ آنجا که می‌سراید:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه‌رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
دوچشم از بر سر، چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگِ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گُرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته؛ ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان‌آفرین
نیایش همی‌کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی‌ست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خَورد
سده نام آن جشن فرخنده کَرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
***
ذیلا ابتدا ابیاتی دیگر از شاهنامه، که در آن‌ها به جشن سده اشاره شده است، آورده می‌شود.‌ بدیهی است که توضیح پیرامون داستان‌های مربوط به ابیات مورد اشاره را مجالی بیش از پژوهشِ جاری می‌طلبد. در پایان،نگاهی گذرا می‌اندازیم به اشاره‌هایی پیرامون جشن سده در کتابِ «خانواده در شاهنامه».
***
یکی شارسانی برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه
به هر برزنی جشنگاهی سده
همه‌گرد بر گردش آتشکده
یکی آذری ساخت برزین به نام
که با فرخی بود و با برز و کام
***
به جایی که دانست کاتشکده‌ست
وگر زند و استا و جشنسده‌ست
***
بیاراید این آتش زردهشت
بگیرد همان زند و استا به مشت
نگه دارد این فال جشنسده
همان فر نوروز و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر
بشوید به آب خرد جان و چهر
***
برآورد زان چشمه آتشکده
بدو تازه شد مهر و جشنسده
به گرد اندرش باغ و میدان و کاخ
برآورده شد جایگاه فراخ
***
بکرد اندران کشور آتشکده
بدو تازه شد مهرگان وسده
سپرد آن زمان کشور و تاج و تخت
بدان میزبانان بیدار بخت
***
به دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و کاخسده
یکی بزمگه ساخت با مهتران
نشستند هرجای رامشگران
***
به ایوان همی بود خسته جگر
ندید اندر آن سال روی پدر
مگر مهر و نوروز و جشنسده
که او پیش رفتی میان رده
***
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشنسده
همی مشک بر آتش افشاندند
به بهرام بر آفرین خواندند
***
چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشنسده
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان
***
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی به نوروز و جشنسده
مداین پی افگند جای کیان
پراگنده بسیار سود و زیان
از اهواز تا پارس یک شارستان
***
به باژ اندر آمد به آتشکده
نهاده به درگاه جشنسده
***
کند با زمین راست آتشکده
نه نوروز ماند نه جشنسده
***
به هشتم بیامد ز آتشکده
چو نزدیک شد روزگارسده
به آتش بداد آنچه پذیرفته بود
سخن هرچه پیش ردان گفته بود
***
ببخشید چندی به آتشکده
چه برجای و روز و جشنسده
دگر بر کنامی که ویران شدست
رباطی که آرام شیران بُدست
***
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشنسده
***
سه یک دیگر از بهر آتشکده
همان بهر نوروز و جشنسده
فرستاد تا هیربد را دهند
که در پیش آتشکده برنهند
*
پژوهشگر:زهرا حکیمی بافقی
***
نگاهی گذرا به جشن سده در کتاب خانواده در شاهنامه:
_ در بخشی از کتاب خانواده در شاهنامه، مبحثِ توجّه پدربزرگان به نبيرگان، آمده‌است:
چون اردشير از هستی نبيره‌اش اورمزد آگاه شد، به شکرانه، گوهر و جواهر به درویشان بخشید، و بزمی شکوهمند بیاراست:
بیاراست زرین یکی زیـرگـاه
یکی طوق فرمود و زرینکلاه
سر خردکودک بیاراستند
بس از گنج درّ و گهر خواستند
همی‌ریخت تا شد سرش ناپدید
تنش را نیا زان میان برکشید
بسی زر و گوهـر به درویش داد
خردمند را خواسته بیـش داد
بـه دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و کـاخ سده
یکی بزمگه ساخت با مهتران
نشستند هر جای رامشگران
(ج۷. ص۱۷۱.)
-در بخشی دیگر از کتاب خانواده در شاهنامه، مبحث زندانی کردن فرزند، می‌خوانیم:
زمانی، در مجلس یزدگردبزه‌گر، فرزندش بهرام، از شدّت خستگی، ایستاده، به خواب رفت. یزدگرد این مورد را حمل بر بی‌احترامی نمود و بدين سبب، فرمان داد او را زندانی نمایند:
چنان بد که یک روز در بزمگاه
همی‌بود بر پای در پیش شاه
چو شد تیره، بر پای خواب آمدش
هم از ایستادن، شتاب آمدش
پدر چون بدیدش به هم برده‌ چشم
به تندی یکی بانگ برزد به خشم
به دژخیم فرمود کاو را ببر
کزین پس نبیند کلاه و کمر
بدو خانه زندان کن و بازگرد
نزیبد بر او گاه و ننگ و نبرد
( ج ۷.ص۲۸۰.)
حبس بهرام به گونه‌ای بود که:
به ایوان همی‌بود خسته جگر
ندید اندر آن سال، روی پدر
مگر مهر و نوروز و جشن سده
که او پیش رفتی میان رده
(ج۷. ص۲۸۰.)
منبع: خانواده در شاهنامه،زهرا حکیمی بافقی،اصفهان:بهچاپ،۱۳۹۱.
***
نکته:
همان‌گونه که از نام کتاب خانواده در شاهنامه برمی‌آید، در این اثر، تنها به مباحثِ خانوادگیِ شاهنامه پرداخته شده و منبعِ اصلیِ کار در موردِ مباحث خانوادگیِ شاهنامه، این اثر بوده است: فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۷۶. شاهنامه‌ی فردوسی؛ متن انتقادی از روی چاپ مسکو، به کوشش و زیر نظر سعید حمیدیان، چاپ چهارم. (هشت جلد در چهار جلد؛ مجلدات چهارگانه)؛ از این روی، در ارجاعات بیت‌ها، شماره‌ی جلد و صفحه‌ی مربوط آورده شده است.


2