خُرناستراژدی ترین آمیختگی سرنوشت در راه است ضجه بزنید هق هق سیری چند؟؟؟زبانم نمی چرخد به حرف هایی که از چشمانِ کلماتم تراوش می شود گوش کنید هر چه احسانِ مُصلح می شِناسم قتیلِ شرِ شرور شده شرح حالم بوی زُخم می دهد احزانِ گوناگون روی من لمیده اند در حدِ انفجار، سرخ شده ام آپاراتِ زندگیِ مدرنیته نگاتیوِ لحظه های مصائب اندود را همیشه نمایش می دهد که سرم سوت میکشد هوهو چی چی هوهو چی چی قطار کلمات؛بر ریلِ تقدیر،شروع به حرکت می کند سه دو یک امواجِ مواجِ واج بر پرده ی انتقاد اکران می شود در جولانگاهِ سردسیرِ شقاوت آنقدر از خرسِ قطبیِ ردائتِ دوستی ها زخم خورده ام که یخسارِ شک؛درونم،غوطه ور شده کنون سکانِ اعتماد را به کدامین سو بچرخانم تا بادبان های ادوار سمتِ تکیه گاهی امن هدایتم کند؟؟؟وقتی در قیل و قالِ قلوبِ خیانت زده هیچ احساسی منزه از تلبیس نیست که پوشیده از دشتِ لاله ی علاقه باشد از لوکوموتیوِ نوشتن پیاده می شوم (موسیقی متنِ این سناریو خُرناسِ وجدان هاست) تلویزیون را روشن می کنم طبق معمول؛با اخبار بد،روانم برفک می زند (گوینده می گوید:)رژیمِ چپاول گرِ بمب و گلوله"امنیت آباد" را موشک باران کرده با تیرِ خاموشی، مغزِ رسانه ی دسیسه پردازِ خبیث پخش دیوار می شود می روم دم نوشِ آرامش بنوشم اما جز افیونِ آشفتگی چیزی نمی یابم و گوارشِ فلاسک چای صبر نیز؛بهم ریخته "وایتکس"بالا می آورد کم کم ردپای ساسکواچِ نرسیدن روی آرزوهای مدفون در برفِ باریده از سقفِ خانه نمایان می شود می لرزم ولی من بلد نیستم شبیهِ مُتَصلفان با "پالتو پوست تملق" خودم را گرم نگه دارم پس باید گفت: ماکیاولِ بی کفایتی هم باعث شده برای کشفِ آتشِ نارضایتی نئاندرتال ها از خاکسترِ داخلِ شومینه برخیزند و تظاهرات کنند به خیابان میریزیم دَمه ی ممتد "کپیتالیسم" می دمد مرگ بر "بقای اصلح"ستم های مسلح به باتوم تطاول خونِ جلیقه زرد پوشانِ عدل را کفِ معابرِ ثَلج گرفته می ریزند از کوچه پس کوچه های تنگِ هراس به خانه باز می گردم قلم برمی دارم فرمولِ غنی سازیِ بیداری را یاداشت می کنم ناگهان از پشت به رگبار بسته می شوم نظام فاسدِ استبداد برای فیلتر کردنم ترورم می کند و روحم سوار بر سورتمه ی گوزن های پرنده به معراج می رود آن هنگام یاد می آورم گفته بودم تراژدی ترین آمیختگی سرنوشت در راه است...!! خرناس پژمان بدری
|