وسوسه ی شیطان يا لطيف يادش بخير آسموناي قديم چه صفايي داشت ،حالا ستاره با سرعت حركت ميكنه ميگن هواپيماي جنگيه ويا بيشتر نور داره وميگن گولشو نخوري ها اون ماهواره است ،يادمه روي پشت بوم كاهگلي رو آب پاشي مي كرديم و رختخوابو ننه مون پهن ميكرد،براي اينكه خنك بشه ،من هميشه زوتر مي رفتم روي پشت بوم وقيد سريال تلويزيوني تلخ وشيرين رو ميزدم ، هر چند بچه بودم ولي خيلي دوستش داشتم اما،يه صفايي داشت، ،بوي كاهگلو،خنكي رختخواب و صفاي آسمون ،به به چه آسموني ،ستاره ها حقيقي و حتي راه شيري رو مي ديدم،تا خوابم ميبرد. - اي بابا گردنم شكست مگه ميشه ماه رو ديد افتاده پشت اون ساختمون بلند تجاري - هي عمو جلوتو نگاه كن ،چرا ينقدر سربه هوايي؟ - ببخشيد ميخواستم ماه آسمونو ببينم - بابا بي خيال، ماه آسمون سيخي چند اين همه ماه روي زمين ريخته ،اون وقت تو دنبال يك ماهي توي آسمون كه اونم مداوم مريض ميشه وباريك هههه - ولش كن عزيزم اون مال عهد بوقه اين چيزا حاليش نيست ،بريم اون ناخن مصنوعيه رو كه قول دادي برام بخر ،ميترسم تمو بشه - نگاهم به صورت آن خانم افتادكه گوشه چشمي باريك كرده بود ،به نظرم آشنا ميآمد ديده بودمش ولي كجا نميدونم ، اي بابا كي ميتونه وسط اين مژه مصنوعي وهزار قلم آرايش اونو بشناسه - هي عمو چشماتو درويش كن ما گفتيم ماه زياده روي زمين ولي اين يكي فعلا سهم منه - تازه آقا فيلش ياد هند كرده،هي عمو باش تا نوبتت بشه،مامانجونم توي راهه ،ميخوايش هههه - ببخشيد واقعا منظوري نداشتم فقط كمي به نظرم آشنا مي آمدي - من پري با حيا هستم ،ولي حيا سيخي چند ،چيزي نگفتم ببينم ميشناسيم ،خوب حق داري ، داداشمم ببينه نمي شناسه ،چه برسه به توهههه - راست ميگي؟!!! تو پري هستي؟!!! پري با حيا!!! - بازپرسي تموم ما بريم كار داريم ،خدا حافظ فسيل گذشته هههه - عجب اون پري بود،كه چادرش از سرش پايين نمي آمد!!! ،چي شد كه اينطوري شد؟!!! ،آره كارو اون دختره دوستشه ،اول با عشو وناز دل برادرشو برد وبعد حياي پري رو ،خدا رحم كنه به ما،عجب روزگاريه - به به آقا حميد خودمون چه عجب اومدي مركز شهر! راهو گم كردي - تو ديگه كي هستي موهات چرا مثل برق گرفته ها شده؟!!! - منم كمال نمي شناسي ،اي بي معرفت ،راستي اينم برق گرفتگي نيست، كلي پول و وقت صرفش كردم تا اينطوري شد،چشم نداري ببيني؟ - دارم ولي تيزيش چشمامو كور كرده ، پسر اين چه وضعيه تو كه معروف بودي به كمال جانماز،همش جانمازت دستت بود ،بدو به سمت مسجد براي نماز اول وقت ،تو ديگه چرا؟!!! - اون موقع معبودمون يكي بود ،گفتيم تنوع بديم چندتاش كنيم - يعني چي گيجم نكن درست حرف بزن ،شيطون امروز وعابد ديروز - خوب مگه ما با خدا حال نمي كنيم - حالا يا قبلا ؟!!! - فرض كن هميشه ،قربونت برم اين همه خدا ،ببين درهاي رحمتو، فريبا خوشكله ، شهين مو طلا،منيژه چشم آهويي - بس كن پسر چرا كفر ميگي - برو بابا توهم ديگه ،نسل تو داره فسيل ميشه ،تو برو آبگوشتتو بخور ما بريم پيتزامونو با شهين مو طلا بخوريم - كمال صبر كن ،كمال... - سلام جوني يه پيتزا دعوتمون نميكني - ببخشيد خانم من پيتزا خور نيستم ،آبگوشت ميخورم - اي ول ببين منو ،اونجارو نه، زمينو نميگم ،چشمامو نگاه كن - خوب...خوب بد نيست يكبار امتحان كنيم ميگن خوشمزه است - مگه تا حالا نخوردي ؟!!! - نه نخوردم - با من بخوري ،هميشه مشتري ميشي ،هههه - ف..فقط گفته باشم ،يكبار باشه؟ - حالا تو بخور بقيه پيش كش... امشب شب خوبيه و آسمون ابري ودر حالا بارش ديگه ماه برام مهم نيست كه باشه يا نباشه ،اين همه ستاره وماه روي زمين داريم. - به به جانمي جان، حميد پيتزا اومد،دخترا و پسرا آماده باشين همه مهمون حميد جونم، پيتزاي خوشمزه - زري تو هم، هميشه ما رو توي رودرباسي قرار ميدي - خسيس نباش فقط همين يك باره - آره اون دفعه ي اولم كه ديديمت همينو گفتي، ولي حالا شدم حميد پيتزا هههه - بچه ها به فرمان زري به دعوت حميد جون پيش به سوي پيتزا فروشي ،هورا... سعيد مطوري/مهرگان از سري داستانهاي كوتاه
|