شعرناب

خون بها

براي نان چه قيمتي را مي پردازد كسي كه فكر مي كند براي زنده ماندن هر بهايي را بايد پرداخت كند ؟ و تازه به تعريفهاي بديعي از چگونه ماندن براي چرا ماندن دست مي يابد !
اين ، حكايت انساني است كه بوي تعفن زنده ماندنش ، مشام مرگ را هم مي آزارد . وقتي حياط انديشه ات را به گامهاي كثيف بي اعتنايي مي سپاري ، خودت را گول مي زني كه آنكس كه آرام آرام در استحاله اي شنيع مي پوسد ، تو نيستي . .. و ندانستي كه هابيل هم يك قابيل است ؛ در هنگامه اي كه هوايي جز دروغ و فريب در سر آدم نيست .
هنر بودن در هنري بودن است ؛ مانند آن اثري كه در قاب هر خيال و خاطره اي مي نشيند و ميرا نمي شود . و اين ، حكايت انساني است كه آزاده مي ماند ، اگرچه آزاد نمانده است ... و اين گونه بودن ، هنر مي خواهد .
اي كاش به جاي خطاطي و خطابه و رقص و ريا ، كمي هم از اين هنر مي آموختيم تا با آزادگي مي انديشيديم و با آزادگي مي نوشتيم و با آزادگي مي مرديم تا زنده بمانيم . من و تو خون بهاي آزادي هستيم ؛ هرگز مباد كه : نان ، بهاي ما باشد ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو


2