شعرناب

برای دیر شدن، زود است

در تمام لحظه هايي كه جهان را مي شنوم ، سكوتي معصوم از لابلاي هياهوي مكرر اين روزها به گوشم مي رسد . نمي دانم شايد حرف از رسيدن فصل تازه اي ست كه در آن پنجره ها رو به سمت اشراق باز مي شوند وتمام آسمان در تمام هوش رويايي زمين آبي ست . هنوز يك نفر اينجاست - در من - كه خودش را از پشت نگاهم به دوردست فردايي مي آويزد كه پر از هواي پريدن است . مانده ام كه چرا نوشتن آرامم مي كند ؟ چرا از هياهوي آب ، در سخت ترين صعود ساقه ي گياه ، دچار تازه ترين ادراك مي شوم ؟
در تمام لحظه هايي كه جهان را مي شنوم ، خدا اينجاست و بزرگي مي ريزد به حجم نگاهم كه روزهاي زخمي زمين را پينه مي زند .. و من ، سرشار كسي مي شوم كه كمترين سكوتش ، دريايي تر از ترانه و غزل است ... هنوز براي دير شدن ، زود است . هنوز فرصت هست تا فرياد برآورم : آهاي ! در اين جهان كسي كه عاشق است كجاست ؟ صداي من در چارديواري سكوت ، تكرار مي شود و خدا لبخند مي زند ؛ در فرومرده ترين بغض .....
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو


2