یلدادرود دوستان گرامی بچه که بودم آرزوم این بود که جاده پایانی نداشت من بودم و مامان و بابا و جاده البته طولانی ترین مسیر و بهترین مسیر از نظر من خونه ی مادربزرگم تا خونه ی حودمون بود یعنی سقف آرزوهام آسمون می شد۔ تا سوار ماشین می شدم مثلا درخیال خود آرایشی می کردم و دستی به موهام می کشیدم قسمت شیشه ی عقب می شد تخت خوابم و به ضیافت شب ستاره ها و ماه می رفتم لذت و آرامش بی نظیری داشت ، همینجورکه نگاه می کردم خوابم می برد. صبح وقتی چشم باز می کردم آفتاب از پشت پرده می ریخت درنگاهم ولبخندی که همیشه بر صورتم بود فکر کنم به بدرقه ی مسافرکوچولو می رفتم ، یکی از آرزوهای من اون موقع همین بود ...بماند چقدرگریه می کردم برای او چون ازسیاره و گل سرخش دور بود . حالا اما دوست دارم پیراهنی باشم بر تن رهای نسیم ، سبکبال و آزاد اما تا صبح به لبان مهتاب بدهکار است تا ریشه ی صنوبر بر پاست تا عطر عاشقی در هواست به نام ما روبه نسیم قنوت بخوانم تا از آفتاب سرانگشتانم بهار از بوسه ی بنفشه ی بروید تا بگویمت انتهای این زمستان لبخندمان سیراب ازباران عشق خواهد شد۔ الهی آمین . " پیشاپیش یلداتون مبارک "
|