انشراحاز غم عشق بسوز که پرسم تو را الم نشرح لک صدرک؟ و ذرّه ذرّه وجودم به داغ لایتناهی اش تشریح شد و به هنگام دیدار و وصال و وضعنا عنک وزرک شامل حالم شد و درعوض بار سنگین مسئولیتی عظیم بر دوشم نهاده شد و حقاً بار سفر مصداق الذی انقض ظهرک بود و من آن را تحمل نمودم و پس از آن و رفعنا لک ذکرک و برای رسیدن به آن گمنام گمنام شدم و لیکن فان مع العسر یسری و چه عسری تلخ تر از هجران محبوب؟ و ان مع العسر یسری و چه یسری نیکوتر و باحلاوت تر از امید به لقائش و اگر لایق باشی وصال او و در این راه فاذا فرغت فانصب و زیبا تر و دلپذیرتر از رنج کشیدن به راه تو موجود نباشد و به امید و الی ربک فارغب قدم در این راه می نهیم رو به سوی دوست باشد که ایام وصال به زودی فرا رسد
|