آدم گاهی...آدم گاهی نمیخواهد بنویسد. نوشتنش نمیآید. دستش روی قلم نمیلغزد. آدم گاهی فکر میکند از یاد تاریخ خواهد رفت. و به گذشته گره خواهد خورد! گاهی استکانِ احساسش لبپَر میشود. کاسهٔ صبرش لبریز میشود. گاهی رفتنش معنا میشود. آدم گاهی یک سیلی میشود و میخورد به گوشِ سرنوشت! گاهی یک دیوار میشود و میایستد در روی عشق! گاه میشود یک پرستو! گاهی پینوشت! آدم گاهی سست میشود. وا میرود. آدم گاهی از آدم بودنش خسته میشود. زندگی دلش را میزند. تابلواَش میشکند. آدم گاهی فکر میکند زنده است ولی میمیرد...!
|