شعرناب

درد عاشقی

ما بهر درد وجود پی درمان بودیم درد عشق که آمد دردهای دیگر همه از یاد مان برفت
ما و درد عاشقی آخر کجا ما که میگفتیم عاشقی از یادش برود هر که چند روزی درد گشنگی بکشد
ما ودرد عاشقی آخر کجا
ما و بی خوابی سحر کجا
ما که صبح تا به شب درپی نان بودیم در حال کشیدن مو از ماست و گرفتن کره از آب بودیم آخر
ما وگیسوی آن یار جانان کجا
ما که بحر حساب این همه عاقل بودیم ما که به فکرخریدن قبرو زیارت آن خانه ی از گل بودیم
ما و عاشقی و زیارت دل کجا
خاکم و شهد عشق مرا گِل کرد
در خاکم و آتش عشق به افلاکم کرد


1