درد عاشقیما بهر درد وجود پی درمان بودیم درد عشق که آمد دردهای دیگر همه از یاد مان برفت ما و درد عاشقی آخر کجا ما که میگفتیم عاشقی از یادش برود هر که چند روزی درد گشنگی بکشد ما ودرد عاشقی آخر کجا ما و بی خوابی سحر کجا ما که صبح تا به شب درپی نان بودیم در حال کشیدن مو از ماست و گرفتن کره از آب بودیم آخر ما وگیسوی آن یار جانان کجا ما که بحر حساب این همه عاقل بودیم ما که به فکرخریدن قبرو زیارت آن خانه ی از گل بودیم ما و عاشقی و زیارت دل کجا خاکم و شهد عشق مرا گِل کرد در خاکم و آتش عشق به افلاکم کرد
|