شعرناب

نگاه قضاوتگر ونگاه مشاهده گر


قضاوت را اغلب و می توان گفت عموم مردم ، برای خود ، حق اولیه ی زندگی می پنداریم . ومعتقدیم که بدون قضاوت و داوری کردن ، حق هر انتخابی از آدمی سلب می شود. برای انتخاب هر سوژه ای در زندگی مستمر خود اعم از انتخاب شغل ، انتخاب همسر ، انتخاب روش زندگی و محل سکونت ، تجزیه و تحلیل و داوری و قضاوت امری بایسته و اولیه برای هرکسی است . زندگی را وقتی بطور عمیق در هرسرزمینی ، نگاه وبررسی کنیم ، می بینیم ؛ نفس وماهیت زندگی برای هرکسی یک چالش رقابتی است . وانتخاب های این روند زندگی باید با داوری و قضاوت برای هرکسی صورت گیرد . وجدایی از قضاوت وداوری دراین روش وساختاررقابتی زندگی برای هرکسی غیر ممکن است . زمانی که وارد دبستان می شویم وکودکی هفت ساله هستیم ، هنوز ذهن کودک صفحه ی سپید ونانوشته ای ست که گرفتار مقایسه ورقابت نمی شود وتنها فشار خانواده ، کودک را برای گرفتن نمره ی خوب و عالی ویا بیست به تحرک وا می دارد . ذهن کودک صفحه ی سپیدی ست که در آن مقایسه و رقابت وجود ندارد، برتری جویی وجود ندارد ، کینه و عداوت و دشمنی وجود ندارد . کودک در حال زنگی می کند واسیر گذشته و آینده نیست .کودک ناخوداگاه وبدون نفود فکر واندیشه در خود ، زندگی می کند . کودک بطور ناخوداگاه ، حقیقت محور ، حقیقت نگر و حقیقت جوست . هنوز بادخالت فکر اسیر تجزیه و تحلیل ، وکلمه و واژه ها نگردیده ، کودک ، کودک است و پاک و معصوم ....ولی قدرت شعور در کودک هنوز اندک و ناچیز است . بعداز دوران پاک و مطهر کودکی ، ذهن فردو به تبع آن ، نگاه وی دچار تجزیه و مقایسه و رقابت ، و قضاوت و داوری می گردد . خانواده کودک در مقام اول ، وجامعه ی محل سکونت کودک در رتبه ی بعد بطور غیرمستقیم و ناخوداگاه ، انتطاری جز همین از فرد را ندارند . ازاینجاست که ذهن هرکسی منبع و گنجینه ی سرشار مقایسه ، رقابت ، داوری ، قضاوت و برتری جویی و پیشی جستن می شود . ونگاه مملوشان که برخاسته از تفکر آنان است آلوده به تمام این پدیده هاست . حال سوال این است ، آیا ما می توانیم ، نگاهی بدون قضاوت داشته باشیم ؟ درصورتی که رشد و پویندگی وبالندگیِ تاحال وتاامروز خود را درگروِ همان قضاوت و داوری می بینیم ؟... قضاوت وپیش داوریِذهن ، مارا از مشاهده جدا می کند ، وذهن ونگاه قضاوت گر ، نگاهی آلوده است که مارا از کشف حقیقت دور می سازد . اگر بخواهیم بدون پرده با حقیقت وجودی خویش ارتباط برقرار نماییم ، باید ذهن و نگاه را در خود از پیش داوری و قضاوت کاملا بر حذر داریم . قضاوت ، همان پیش دستی و نفوذ بیجای ذهن/فکر در یکایک اعمال ماست که همان مانع نفوذ ما به اعماق وریشه گردیده و مارا از کشف وادرا ک حقیقت دور می سازد . ذهن ما که مرکزی قضاوت پیشه در ما شده ، دچار عارضه ای گردیده که بعداز دوران کودکی مارا اسیر نموده است . زمانی من می توانم به حقیقت وجودی خود دست بیابم که خودرا از اسارت ذهن علیل ودردمند رها کرده باشم .
چرا ذهن در هرکسی دچار برانگیختگی ونتیجتا جبهه گیری وتقابل و تهاجم افراد در برابر افراد می گردد ؟ گفتیم ، ذهن درکودکی درافراد سپید و نانوشته ومبرای از تمام خصوصیاتی ست که افراد در بزرگسالی یعنی از زمان نوجوانی به بعد دارند که بهتراست بگوییم گرفتار جبریِ آن شده اند . ذهن کودک گرفتار "خود" نیست ، "من " دراو شکل نگرفته ، ذهن کودک "مالکیت" را نمی فهمد ، قیاس و رقابت را نمی فهمد . و به همین دلیل ذهن کودک هنوز تجزیه نگردیده ، چند شاخه نشده و کاملا سالم است . ودچار هیچ واکنشی دربرابر عوامل بیرونی نمی شود . اما ذهن بزرگسال که در آن "خود " بطور نااکاهانه وناخواسته شکل گرفته واسیر ناخودآگاه "من " گردیده . که هردو یک تعبیرِ خیالی هستند وهیچ ارتباطی با حقیقتوجودی افراد ندارند ، باشنیدن یک حرف ، یک پیام ویا یک عمل مخالف ، از دیگری دربرابر وی تحریک گردیده وفرد را دچار سوئ تعبیر می نماید، که جبهه گیری و تقابل و انتقام بعداز آن در فرد بوجود می آید . وهمین عامل ، به شکل انتقام دررفتار وگفتار ویادر عمل ، فرد را وادار به این اعمال می سازد . ذهن منِ نوعی دچار انحراف وخطای پندار است که همین پیله ی القاییِبه ذهن مرا دچار چالش کورِ جبهه گیری و تقابل و انتقام می سازد . ووقتی عمیق نگاه کنیم همین روند زندگی غالب افراد در زمین است . هنوز اکثریت مردم درروی کره ی زمین ، جز ذهن خودرا نمی فهمند وحتی بسیاری با تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی سرسختانه ، خودباخته و دراسارت ذهنِ کور و منجمد وبسته ی خود هستند وتمام فرامین زندگیِ رقابتی وپراز چالش آنها ،از طریق ذهن به آنها اعمال می گردد ، در حالی که می بینیم ، حقیقت وجودیِ انسان جدای ازفرهنگ و عقیده وباورها ونفوذ سخت آنها برروی یکایک افراد چیز دیگری ست . بسیاری از افراد وقتی همین مقاله ی دست وپا شکسته وناقص را می خوانند ، دچار جریحه دار و زخمی شدن ذهنِ خود (خود و منِ شکل داده ی در خود ) می شوند ودچار چالش قضاوت ، می خواهند سر بر تن نویسنده ی این متن نباشد . اما برای بسیاری از افراد نیز نگاشتن این واقعیت قابل درک و فهم است وبا خواندن آن سراپا گوش می شوند وهرگز اسیر پیشداوری و قضاوتِ انتقام گیرنده نمی شوند اینگونه افراد باخواندن همین متن ناخودآگاه گره های زیادی در ذهنِ آنها گشوده گشته وبا آن احساس آرامش می نمایند . اینگونه افراد هستند که ذهنی باز وروشن دارند و می توانند باصبوری با مطالعه ی کتابها ی خودشناسی ، خودرااز بقیه ی گره های ذهنی به تدریج خلاص نموده وبه رهایی دست بیابند .
بلی ،حقیقت انسان این است و آدمی قرنهاست که از ماهیت و اصل وریشه ی واقعی خود ، ناخودآگاهانه دور ودور شده ، و کشف این واقعیت وجودی سرزمین آرامش و امنیت و راحتی و بی دغدغه گی و بی استرس و بی اضطراب بودن هرکسی است .
باز می گردیم به همان مطلب ابتدا ، نگاه با قضاوت ونگاه بدون قضاوت در میان افرا در هرسرزمینی . نگاهیکه فاقد قضاوت باشد نگاهی مشاهده گر است که گرفتار هیچگونه چالشی نمی شود ، عریان وشفاف و بدون پرده و استتار همه چیز را می بیند وتاژرف و عمقتمام پدیده های هستی بسته به دانش اکتسابیکه فرد دارد نفوذ می نماید . نگاه بدون قضاوت موانعی را که ذهن ایجادگر آنهاست ، دربرابر خود نمی بیند . چون مانعی برایش وجود ندارد ، مانع همان ذهن بوده ولی فرد خودرا آگاهانه از خودباختگی واسارت ذهن خویش نجات داده است . وبی حجاب و بی پرده هرچیزی را می نگرد . بد نیست به این نکته توجه داشته باشیم ؛ که چشم ما حکم یک دوربین را دارد وفا علی که توسط دوربین فعل مشاهده را انجام می دهد ، ذهن است . چنین ذهنی ، قاضی قضاوت و پیشداوری نیست و عمل خالص وناب مشاهده (دیدن) را انجام می دهد .هیچگونه خللی در مشاهده ی ناب وصره ذهن وارد نمی شود و ذهن ، شفاف وواضح وروشن همه چیز را می بیند . نگاه بدون قضاوت ، نگاهی ست که تمام دردهای جوامع بشری را می بیند ، ریشه وعلت تمام آنهارا می بیند ( ذهن شرطی در آدمیان ،عامل همه ی درد و زخم هاست ) وراهی نیز برای درمان وشفای دردها وجود ندارد ، مگر آنکه ذهن در هرکسی تزکیه و تطهیر و پاک شده باشد . وگرنه مبارزه با دردها و عوامل بروز آنها ، وبا ناهنجاری و نابسامانی های اجتماعی ، همچنان ناخودآگاه ، فربه کردن ریشه ای دیگر برای بروز درد ها وایجاد مجدد ناهنجاریهاست . ودرخاتمه تا یکایک آدمیان تغییری ریشه ای وبنیادین در خود بوجود نیاورند ، تمام زخم و آلام ودردها برجای خود باقی خواهد بود . جامعه ی آرمانی ومدینه ی فاضله برای یکایک مردم در زمین زمانی محقق خواهد شد که آگاهی مردم در زمین به مرز این دگرگونی و تحول رسیده باشد . چون هنوز اکثریت افراد در یکایک کشور ها به این آگاهی نرسیده اند ، درهرکشوری لاجرم باید بستر وزمینه ی دگرگونی و تغییر و تحول برای یکایک مردم بطور خوداگاه وناخودآگاه مهیا گردد .


2