نگاشتی در باب شعر 1 به نام ایزد با حکمِ چشمِ مستِ تو ،مقبولِ تاریخیم مایی که کمتر از سگانِ طولِ تاریخیم باور مکن اشرافیت هایی که بَر دار اَند ما مُرده های نِکبت ِمعمول تاریخیم. این غَرقه ها جز زندگی ،باور نمی کردند ما ساحل نوحیمو ما ، مسئول تاریخیم دَه کهکشان دوریم از تفسیر احوالت یک ذره از یک عالمه مجهولِ تاریخیم ما در کنار صرفِ فعلِ حال و اینده از صد هزاران سالِ پیش، مفعول تاریخیم مختارِ مختاریم ،برای درک این اجبار تا انتهای این زمان ،مشغول تاریخیم مخلوقِاشرف بوده این منفورِ اواره افتاده از اسبیم ، ما ،معزول تاریخیم بر فالمان کِز کرده ایم یک گوشه و تنها ما انتظارِ هر شبِ، یکغولِ تاریخیم.. "مجتبی شفیعی" با اجازه ی صاحب اثر،چند خطی به اختصار در باب این شعر مینگارم. شعر ،بی التفات به آلایش مصنوعی و اغراق آمیز واژگانی و بدون دست آویز قرار دادن افراطی و ناهنرمندانه ی صنایع ادبی ،سخن می گوید.ساختاری نفوذناپذیر و زیبا ،از ارتباط خوشه های کلمه دارد و آنقدر ظریف و نکته مندست که در تشریح فیلسوفانه تاب نمی آورد . در نقد ساختارشناسانه ، علارغم رویکرد تخصصی شاعر در این فیلد ، میتواند زیر قلمی غیردانشپژوه و پرگو آسیب پذیر باشد. ذات خشمگین و مغرضانه ی رویکردهای ژورنالیستی محرز در ادبیات امروز نیز میتواند ،بعدها ،و در روزگارانی که احتمالا این گونه اشعار به جایگاه حقیقی در ادبیات پارسی دست میابند ، وی را مخدوشش کند. لذا کوتاه سخنی با ادیبان گرامی در پاسداشت اندیشه و نگرش شاعر مکتوب میگنم. در نگاه من و در لابه لای خطوط یک نوشتار غیررسمی ، این غزل یک ساختار خارجی دارد که قالب ادبیست،یک اسکلت درونی دارد که راسیونالیسم است و قلب مدرنیته ی جاری در اثر، و روحی دارد متشکل از هسته های احساس مندی ،فرجام اندیشی،ثبات شخصیت ،نوسنت گرایی وعشق . هویت روایی و هرمنوتیک اثر ،نیت مولف ،تفهیم متون تاریخی و اصالت دینی ذکاوت روانشناختی و شهودی و لایه های غریب نسبیتی این اثر ،در آوردگاه قیاس با بسیاری از آثار معاصر ،بیش قابل توجه است. این اثر بسیار روان و آسان ،دترمینیزم اجتماعی را هدف قرار میدهد ، در ابیات میانی کنش های نهادینه را بررسی میکند و ماحصل پرازش های ذهنی و تحلیل های ارزنده ی خود را به روایتی جامعه شناسانه به پایان میبرد. تکرار تاریخ در نام شعر ،گفتاره ایست که از لحاظ سیاسی وتاریخی و اقتصادی میتوان به آن نگریست. مشابه آرزوی نظریه پردازان لیبرال بر دموکراسی جهان شمول، تحول نظام بین المللی به دستان امپراطوری های لنینی و آجیتیشن قواعد ژئوپولیتیک به نفع رژیم های افراطی در خاورمیانه و البته این تکثر گراییِ در مسیر جنگهای مهیب... شاید ما در نام این شعر ،سخن فیلسوفان غرب در تکرار تاریخ و ظهور شخصیتهای تاریخی را مرور کنیم و اینکه آیا مورخان داستانها را از حقایق جدا کرده اند و میکنند؟ و این بیشعوری جاری در زمان جهل به روز شده ،میتواند ما رابه قرنهای پیش،قرنهای خفته وسیاه پرت کند ؟ فراسوی آنچه نگاشته شد که میتواند در نگاه برخی تئولوژی خوانده شود ،این شعر انتقادی علیه فرامتن است و خود تفسیرکننده ی فرامتن است ،نقبی پساهگلی به سوی های هنر است مرگ سوژه در اضطراب و اضطرار ابژه،با گزاره های احساس است تقریر وجه فرازمانی و دایاکرونیک پر از لذت روایی آپایرون است که در پایان اشاره ای کودکانه به معصومیتی نوستالژیک دارد . سپاس که میخوانید...
|