نیاز کرمانیمحمد صادق سعید نیاز کرمانی "محمدصادق سعید" متخلص به "نیاز كرمانى" فرزند میرزا کوچک، شاعر و نویسنده توانای معاصر در سال ۱۳۱۸ در قریه العرب از توابع کرمان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاه خویش و به پایان برد. سپس در تهران در دانشکده افسری تحصیل کرد و در ستاد ارتش به امور فرهنگی مشغول شد. او سالها سردبیرى چند مجله در تهران را به عهده داشت و از جمله سردبیر ماهنامه ارتش بود. وی در سال ۱۳۵۸ انتشارات پاژنگ را تاسیس کرد و تا پایان عمر به چاپ و نشر کتاب مشغول بود. او از سال ۱۳۴۴، کار خود با رادیو ایران را در زمینه نویسندگى و ترانهسرایى آغاز كرد و این همكارى تا سال ۱۳۵۲ ادامه داشت. نخستین كتابى كه از نیاز كرمانى منتشر شد «برگزیده شاهنامه» بود که بعدها در ژاپن هم ترجمه و منتشر شد. نیاز کرمانی، شامگاه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ به علت نارسایی کلیوی در بیمارستان سیدالشهدای کرمان درگذشت و در قطعه هنرمندان کرمان به خاک سپرده شد. - کتابها: ۱- پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۰، ۱۶۸ ص. ۲- حافظ شناسی، ۱۵ ج، تهران: گنج کتاب: پاژنگ، ۱۳۶۴. ۳- در روشنای عشق (مجموعه شعر)، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۶، ۱۴۲ ص. ۴- در کوچههای خلوت شب، تهران: پاژنگ، ۱۳۶۶، ۲۱۶ ص. ۵- خمسه خواجوی کرمانی/ به تصحیح سعید نیاز کرمانی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۱۳۷۰، ۷۶۰ ص. ۶- دولت پیر مغان... باد که باقی سهل است (مجموعه مقالات حافظ شناسی)، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۴، ۳۶۲ ص. ۷- سخن اهل دل: شرح احوال و آثار گویندگان بزرگ فارسی زبان از آغاز تا امروز، ۲ج، تهران: پاژنگ، ۱۳۶۷. ۸- کارگاه خیال (شعر کرمان)، تهران: پاژنگ، ۱۳۸۳، ۲۴۰ ص. ۹- مگر آئینهام (مجموعه مقالات)، تهران: ۱۳۷۴، ۲۵۶ ص. ۱۰- شعری که زندگیست، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۶، ۶۶۴ ص. استاد باستانی پاریزی در قسمتی از مقدمه آورده شده بر یکی از کتابهای نیاز کرمانی، به نام «کوچههای خلوت شب» چنین نگاشته است: «... چند سال قبل که با آثار دلپذیر و واقعاً زیبای همشهری جوان و نجیب و خلیق خودمان محمد صادق سعید کرمانی متخلص به «نیاز کرمانی» برخوردهام، احساس کردم که این نیاز درونی من برآورده شده است. نیاز اهل قریتالعرب از دهات نزدیک مشیز و نگار کرمان و در واقع همشهری، یا همسایه دیوار به دیوار شاعر و نویسنده شهید میرزا آقا خان بردسیری است. لطافت غزلهای نیاز کرمانی از زمزمه جویبارهای کوهستانهای آن حدود سیرآب شده است و به همین دلیل، خشونت نام آبادیی را که محل تولد اوست، مثل نسترنهای وحشی «کریک» همان کوهستان نگار که تخته سنگها و کمرهای تیره را در سایه لطافت خود میپوشاند، از خاطرهها خواهد زدود. تعبیرات لطیف و کم نظیری که در شعر نیاز میتوان دید، گویی عطر زیرههای جبالبارز و شادابی بابونههای اطراف ساردوئیه و ده بکری را دارد.» - نمونه اشعار: (۱) كيم من؟ سرگذشت تلخ و بی آغاز و انجامی پريشانی به شهر بيكران عشق، گمنامی به راه زندگی سرگشتهای، آشفته سامانی ز خود بيگانهای، ننهاده در راه طلب گامی به رنگ گونهگون چرخ كجرو باخته رنگی بدام آسمان فتنه جو افتاده در دامی به شهر شب نجسته راه صبح آرزو هرگز سيه روزی، ز ره واماندهای، برگشته ايامی ز پا افتادهای، مستی، بمستی رفته از دستی خراب عافيت سوزی، حريف دردی آشامی به شهر آرزوها در هوای لعل شيرينی ربوده بوسههای تلخ، هر شب از لب جامی غروب سرد پائيزی، غم افزايی، غم انگيزی نشان از آفتاب واپسينی بر لب بامی حديث سرگذشت تلخ از خاطر فراموشی "نيازي" بر لب دور از لب لعل دلآرامی. (۲) چه غم گر اشک حسرت ساخت ویران خانهی ما را که عشق آباد سازد عاقبت ویرانهی ما را اگر کوشد به آزار دلم دمسردی گردون شرار آه، گرمی میدهد کاشانهی ما را ز یاران دور و دلتنگم، از صهبای یکرنگی فدایت ساقیا لبریز کن پیمانهی ما را نه بینی از جهان بیگانگی تا آشنا کردی بدرد غم، دلِ از خویشتن بیگانهی ما را بر افروزیم هر شب خلوت جان را به نور می فروغ جام روشن میکند میخانهی ما را نگاهم با نگاهش گفت اسرار درون ورنه که میداد آگهی از حال ما جانانهی ما را من از افسون چشمی تیره روزم وین عجب نبود اگر شیرین سراید مرغ شب افسانهی ما را نیاز آوای مشفق در دلم شوری فکند امشب نمیپرسد کسی حال دل دیوانه ی ما را. (۳) در سینه، شیشه ی دلم از سنگ غم شکست ساقی عنایتی که مرا جام جم شکست دست خیال تا سر زلف تو را کشید پای خرد در این ره بر پیچ و خم شکست بس فتنههای خفته که بیدار شد ز خواب در خواب ناز تا صف مژگان به هم شکست رفتم که نقش چهر تو بر لوح دل کشم در پیچ و تاب زلف تو پای قلم شکست در گردش زمانه چو شد دور، دور ما پیمان شکست ساقی و پیمانه هم شکست پای امید گر شکند، نی عجب نیاز آنجا که دست مردم صاحب کرم شکست. جمعآوری و نگارش: ــــــــــ #لیلا_طیبی (رها) ـــــــــ
|