مصطفی بادکوبهایمصطفی بادکوبهای مصطفی بادکوبهای هزاوهای (متولد سال ۱۳۲۸ در اراک) ادیب، روزنامه نگار و شاعر ایرانی است. وی فرزند شیخ حسین بادکوبه ای هزاوه ای از روحانیان معروف شهر اراک است. وی تا پایان دیپلم در رشته ادبی در اراک تحصیل کرده و پس از خدمت سربازی در کسوت «سپاه دانش» به دانشگاه فردوسی مشهد راه یافته در رشته زبان و ادبیات فارسی لیسانس گرفت. همزمان در روزنامه خراسان و آستان قدس رضوی اشتغال داشته و در آستانه وقوع انقلاب اسلامِی ایران از همه مسئولیتهایش اخراج شده و به زندان افتاد. سپس به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات حوزوی و دانشگاهی را ادامه داده و بالاخره در سال ۱۳۸۴۴ موفق به دریافت مدرک از دانشگاه راشویل شد. پس از انتخابات ۱۳۸۸ به سرودن اشعاری در انتقاد از نظام جمهوری اسلامی و دولت احمدینژاد و حمایت از کسانی که او در شعرهایش از آنان به عنوان «فتنهگران» یاد کردهاست پرداخت. او در آبان ماه ۱۳۸۶ در بزرگداشتی که به همت سازمان یونسکو در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد در مورد اندیشههای مولوی سخنرانی کرد. - آثار: تا کنون بیست و نه اثر چاپی را منتشر کرده است که از میان آنها همگی به تجدید چاپهای مکرر رسیده اند. یکی از مهمترین کتابهای وی، کتاب (دیوان حافظ آیات نور در سفینه غزل) از انتشارات محمد است که در سال ۱۳۸۴ کتاب برگزیده شناخته شد و به افتخارش در موزه امام علی از سوی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و انجمن حافظان فرهنگ و هنر ایران جشنی بزرگ برپاشد. در این کتاب نگاه قرآنی حافظ مورد بررسی قرار گرفتهاست. لیست تعدادی از کتابهای ایشان، عبارتند از: 1- علل شکست ساسانیان از اعراب 2_ بررسی آداب و رسوم اجتماعی ایران بر اساس کتاب "سمک عیار" 3_ زندگی نامه خیام 4_ زندگی نامه خواجه نصیر طوسی 5- زندگی نامه ناصر خسرو قبادیانی 6_ زندگی نامه عطار نیشابوری 7_ زندگی نامه حافظ 8_ زندگی نامه پروین اعتصامی 9_ زندگی نامه ملک الشعرا بهار 10_ تصحیح و اعراب گذاری مفاتیح الجنان 11_ترجمه احادیث عربی مولانا در مثنوی شریف 12_بر امواج نیل (زندگی حضرت موسی بر اساس قرآن و تور ات) 13_ یوسف و زلیخا در قرآن و تورات و عرفان 14_ زندگی و اسناد عبدالحسین میرزا فرمانفرما (ویراستاری) 15_ زیر نگاه پدر (ویراستاری) نوشته خانم نیر فرمانفرما 16_ دلمشغولیهای یک سردبیر 17_ آوای امید (مجموعه شعر) 18_ پیرامون انقلاب اسلامی. ترجمه و ویراستاری و تعلیقات.(نویسنده مرحوم ابوالبشر فرمانفرماییان) 19_ بازها و کبوترها [ویراستاری] (خاطرات چهار و نیم سال زندان ....فرمانفرماییان) 20_ نگاهی دیگر به چهره ضحاک در شاهنامه فردوسی. 21_ نیاخاک اهورایی (مجموعه شعر توقیف شده) 22_نابغه نیشابور (برای کودکان) 23_ خواجه دانشمند (برای کودکان) 24_ هیچ (سفرنامه قونیه-دردست چاپ) و... - فعالیتها: هم اکنون در عین تدریس در کلاسهای خصوصی، سالهاست که به اداره جلسات شرح و تفسیر مثنوی معنوی و حافظ مشغول است. مصطفی بادکوبهای در مهرماه سال ۱۳۸۹ خورشیدی در برنامه «صبحی دیگر» حضور یافت و از زندگی و اندیشههای حافظ در روز بزرگداشت این شاعر سخن گفت. او در این برنامه به بررسی جایگاه اشعار بلند حافظ در تاریخ شعر فارسی، تحلیل رازهای شعر حافظ و دلایل ماندگاری آثارش و نیز تحلیل جهان شاعرانه او پرداخت. این برنامه از شبکه هفتم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. - نمونه اشعار: وقتی تو میگویی وطن... وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم گویی شکست شیر را از موش باور میکنم وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند این دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز، من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم خون اوستا در رگ فرهنگ ایران میدود من گادهای عشق را مستانه از بر میکنم وقتی تو میگویی وطن شهنامه پر پر میشود من گریه بر فردوسی آن پیر سخنور میکنم وقتی تو میگویی وطن بوی فلسطین میدهی من کی نژاد عشق با تازی برابر میکنم وقتی تو میگویی وطن از چفیه ات خون میچکد من یاد قتل نفس با الله اکبر میکنم وقتی تو میگویی وطن خون است و خشم و خودکشی من یادی ازحمام خون در تل الزعتر میکنم وقتی تو میگویی وطن، قدُس است و شامات و حجاز من همدلی کی با چنین نادان برادر میکنم تاریخ ایران تو را شمشیر تازی میسزد من با عدالتجوئیم یادی ز حیدر میکنم ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان من رنگ روشن بر تن گلگون کشور میکنم ایران تو با نام دین، زن را به زندان میکشد من تاج را تقدیم آن بانوی برتر میکنم ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم ایران تو میترسد از بانگ نوای و نای و نی من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یأس و غم من کی گل "امید" را نشکفته پر پر میکنم. وطن یعنی... شبی دل بود و دلدار خردمند دل از دیدار دلبر شاد و خرسند که با بانگ «بنان» و نام «ایران» دو چشمم شد زشور عشق، گریان چو دلبر شور اشک شوق را دید به شیرینی، زمن مستانه پرسید بگو جانا که مفهوم وطن چیست؟ که بی مهرش، دلی گر هست، دل نیست! به زیر پرچم ایران نشستیم و در را جز به روی عشق بستیم به یمن عشق، درّ ناب سفتیم و در وصف وطن اینگونه گفتیم: وطن یعنی درختی ریشه در خاک اصیل و سالم و پربهره و پاک وطن خاکی سراسر افتخار است که از «جمشید» و از «کی» یادگار است وطن یعنی سرود پاک بودن نگهبان تمام خاک بودن وطن یعنی نژاد آریایی: نجابت، مهرورزی، باصفایی وطن یعنی سرود رقص آتش به استقبال نوروز فرهوش وطن، خاک اشو «زرتشت» جاوید که دل را میبرد تا اوج خورشید وطن یعنی «اوستا» خواندن دل به آیین «اهورا» ماندن دل وطن «شوش» و «چغازنبیل» و «کارون» ارس، زایندهرود و موج جیحون وطن تیر و کمان «آرش» ماست سیاوشهای غرق آتش ماست وطن فردوسی و شهنامهی اوست که ایران زنده از هنگامهی اوست وطن آوای «رخش» و بانگ «شبدیز» خروش رستم و گلبانگ پرویز وطن شیرین خسرو پرور ماست صدای تیشهی افسونگر ماست وطن چنگ است بر چنگ «نکیسا» سرود «باربد»ها خسرو آسا وطن نقشونگار تخت جمشید شکوه روزگار تختجمشید وطن را لالههای سرنگون است ز یاد «آریو برزن» غرق خون است وطن منشور آزادی کورش شکوه جوشش خون سیاوش وطن خرم ز دین «بابک» پاک که رنگین شد زخونش چهرهی خاک وطن یعقوب لیث آرد پدیدار و یا نادرشه پیروز افشار به یک روزش طلوع مازیار است دگر روزش ابومسلم به کار است وطن یعنی دو دست پینه بسته به پای دار قالیها نشسته وطن یعنی هنر، یعنی ظرافت نقوش فرش در اوج لطافت وطن در هیهی چوپان «کرد» است که دل را تا بهشت عشق برده است وطن یعنی تفنگ «بختیاری» غرور ملی و دشمن شکاری وطن یعنی «بلوچ» با صلابت دلی عاشق، نگاهی با مهابت وطن یعنی خروش «شروه» خوانی ز خاک پاک میهن دیدهبانی وطن یعنی بلندای دماوند ز قهر ملتش ضحاک دربند وطن یعنی «سهند» سرفرازی چنان ستار خانش پاکبازی وطن یعنی سخن، یعنی خراسان سرای جاودان عشق و عرفان! وطن گلواژههای شعر خیام پیام پرفروغ پیر بسطام وطن یعنی «کمالالملک» و «عطار» یکی نقاش و آن یک محو دیدار! در این میهن دو سیمرغ است در سیر یکی شهنامه دیگر منطقالطیر یکی «من» را ز دشمن میرهاند یکی «دل» را به دلبر میرساند! خراسان است و نسل سربداران ز جان بگذشتگان در راه ایران وطن خون دل عینالقضات است نیایشنامهی پیر هرات است وطن یعنی «شفا»، «قانون»، «اشارات» خرد بنشسته در قلب عبارات «نظامی» خوش سرود آن پیر کامل: «زمین باشد تن و ایران ما دل» وطن آوای جان شاعر ماست صدای تار باباطاهر ماست اگر چه قلب طاهر را شکستند و دستش را به مکر و حیله بستند ولی ماییم و شعر سبز دلدار دو بیت طاهر و هیهات بسیار وطن یعنی تو و گنجینهی راز تفأل از لسانالغیب شیراز وطن آوای جان میپرستان سخن از «بوستان» و از «گلستان» وطن دارد سرود «مثنوی» را زلال عشق پاک معنوی را تو دانی «مولوی» از عشق لبریز نشد جز با نگاه «شمس تبریز» مرا نقش وطن در جان جان است همان نقشی که در «نقش جهان» است وطن یعنی سرود مهربانی وطن یعنی شکوه همزبانی وطن یعنی درفش کاویانی سپید و سرخ و سبزی جاودانی به پشت شیر، خورشیدی درخشان نشان قدرت و فرهنگ ایران زعطر خاک میهن گر شوی مست «کویر لوت» ایران هم عزیز است وطن دارالفنون، میرزا تقی خان شهید سرفراز «فین کاشان» وطن یعنی بهارستان، مصدق حضوری بیریا چون صبح صادق زخاک پاک ما «پروین» بخیزد «بهار» آن یار مهرآیین، بخیزد که از جان ناله با «مرغ سحر» کرد دل شوریده را زیروزبر کرد وطن یعنی صدای شعر «نیما» طنین جانفزای موج دریا ز دریای وطن خیزد همی دُر چو آژیر و چو دریادار بایندر وطن یعنی «خزر»، صیاد، جنگل «خلیج فارس»، رقص نور، مشعل وطن یعنی تجلیگاه ملت حضور زنده آگاه ملت وطن یعنی دیار عشق و «امید» دیار ماندگار نسل خورشید کنون ای هموطن، ای جان جانان بیا با ما بگو «پاینده ایران». جمع آوری : #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع
|