شعرناب

چشم هارا باید شست

قضاوت و پیش داوری از چالش های ذهن است اما مشاهده از چالش های ذهن نیست وبلکه مشاهده گر توانایی باالفعل نفوذ تا اعماق وژرفای هر موضوع وسوژه وپدیده ای را دارد . برای درک عمیق هستی باید مشاهده گر بود و خود را از قضاوتهای کور ذهنی خویش بطور کامل رها نمود .نمی توان هم مشاهده گر بود و هم قضاوت گر، چون این دور فریبی ست که کورکورانه ذهن هرکه را اسیر می کند بدون آنکه بتواند به هیچ هدف ومقصدی دست بیابد . بااندیشه هر گونه قضادت ، تجزیه و تحلیل وثبت رویدادی می تواند به همراه باشد ، ولی بامشاهده ، هیچگونه قضاوت و تجزیه و تحلیل و ثبت رویدادی به همراه نیست . مشاهده بی قضاوت ، بی تجزیه و تحلیل ، وبی نوشتن و ثبت امکان پذیراست . یعنی اگر با فعلی این موارد وجود داشت ، آن تفکر است ، نه تجربه ی مشاهده . اندیشه ومشاهده از یک مرکز در هرکسی نشات نمی گیرند بلکه دو فعل کاملا از هم سوایند وهیچگاه این دو فعل متمایز از هم ، باهم درکسی محقق نمی شوند .وقتی قضاوت گریم در دایره بسته ذهن در خویشتن گرفتاریم و در چنبره ی تاریک ذهن/فکر ، اسیر وسرگردانیم .و با قضاوت گری ما هیچگونه ادراک و مشاهده ای وجود ندارد . وقتی گرفتار ودر اسارت ذهن خودیم ، مشاهده ای که به آن دل خوشیم وجود ندارد واین فعل از ترفند های ذهن است که مارا با آن به بازی می گیرد .چون ذهن / فکر توانایی ادراک وفهم ، مشاهده را ندارد . ماهیت ذهن فقط داوری و قضاوت کور است ومشاهده ی ذهنی ، پوشش فریبی برروی دسیسه و نیرنگ ، و ترفند های سطحی خود ذهن است . ذهن جز تجزیه وتحلیل ، پیش داوری ، قضاوت ونتیجه گیری را نمی شناسد ودر نمی یابد . زمانی می توانیم مشاهده گر باشیم که از دایره ی اسارت ذهن ، خود را مطلقآ آزاد ورها ساخته باشیم .مشاهده نیز یک فعل خالص و ناب وعریان است و با آن قضاوت و تجزیه وتحلیل ونتیجه گیری وجود ندارد . مشاهده ، دیدن خالص و بی پرده وحجاب است که در آن فکر دخالت ندارد . ببینیم آیا می توانیم ، بی قضاوت و پیش داوری هرچیزی را بنگریم ودچار چالش ذهن در خود نشویم ؟..... وقتی به یک کوه ، به یک درخت یا یک منظره خیره می شویم درارتباط خالص و ناب وبی قید وشرط ، هیچ قضاوتی وجود ندارد . اگر در آن حال گرفتار لذت بردن از درخت ، از کوه و منظره بشویم ، اگر گرفتار مقایسه ی خوب وبد ، از تماشای درخت یا هرکدام از سوژه ها بشویم . همه ی اینها با دخالت فضولانه ی ذهن است که قطع ارتباط واقعی وبی پرده ی ، با درخت ، با کوه ، با منظره ویا سوژه های دیگر را با خود دارد .در ارتباط محض با هر سوژه ، ذهن/فکر درغیبت کامل است . در تمام ارتباطات ما ذهن/فکراست که مداخله گر است و جایی که ذهن /فکر هست ، مشاهده نیست .
ذهن/فکر/خود/میل/ آرزو/ نیاز ، همه ی اینها یکی ست وبا مشاهده جایگاهی برای ذهن/خود/فکر/ میل / آرزو/ تمنا/ نیاز وجود ندارد . وقتی با مطالعه ی کتابهای خود شناسی به دنبال و در جستجو وطالب ، مشاهده هستیم . پاسخ جستجو وانتظار مارا ذهن می دهد . چون از زاویه ی ذهن به دنبال سوژه ی خود هستیم . ذهن ، حبابی به نام مشاهده برای ما می سازد ومارا گرفتارش می کند . با مطالعه ، کنکاش و جستجو ، باید مشاهده گر بود ونظاره گر ودیگر هیچ . اگر شما با مطالعه وکنکاش وجستجویتان ، انتظاری ، توقعی داشته باشید . ذهن با حیله گری نیاز وطلب شمارا آفریده و به شما نمایش می دهد . یعنی بعداز مدتها مطالعه باز گشته اید به نقطه ی اول .......شما به عنوان نمونه وقتی به یک درخت خیره می شوید ، باید همچنان بی هیچ انتظار وتوقعی نظاره گر درخت باشید بدون آنکه هیچ قضاوت و تمرکز فکر و تفکیکی در شما شکل گیرد . اگر به یک درخت خیره هستید ، اگر گل وشکوفه های درخت ، یا سرسبزی برگ درخت ، شمارا مجذوب خود بکند با دخالت ذهن مداخله گر دچار تمرکز فکر و تفکیک درخت شده اید ، شما باید با تمامیت درخت ، بدون نفوذ ذهن با تجزه وتحلیل ، بدون تمرکز فکر ارتباط برقرار کنید . که دراین ارتباط بی خلط و بی واسطه ، ، ذهن / فکر غایب است و شما با درخت استحاله شده اید وواقعیت درخت را لمس می کنید . ذهن مانع سرسخت ماست و ما با دخالت ذهن نمی توانیم با تمامیت هیچ چیز در جهان ارتباط برقرار کنیم . تجربه ی مشاهده ، بدون انتظار ، بدون توقع وچشم داشت با تمرین وممارست می تواند برای هرکسی امکان پذیر گردد
ماهرعملی را برمعیارخوب وبد بودن آن انتخاب می کنیم ویا برعکس انتخاب نمی کنیم . فلان عمل را انجام می دهیم چون آن را خوب می پنداریم وفلان عمل راانجام نمی دهیم چون انجام آن عمل رابد تصورمی کنیم . آیا می توانیم هرفعل وعمل وهرموضوع را بدون گرفتارخوبیت ویا بدیت شدن آن عمل وسوژه مشاهده کنیم ؟ ما وقتی عملی را برمبنای خوب بودن ویا بدبودن آن عمل می نگریم دچار شکسته بینی وکثرت نگری وتفرقه می شویم وتمامیت آن فعل وعمل را نمی توانیم ببینیم .
گرفتارتعبیرمنفی ومثبت شدن درهرسوژه ، یا هرفعل وعمل ، و موضوعی به دام شکسته بینی وکوراندیشی افتادن است . اگر بتوانیم هرعمل خودرا قبل از گرفتارتعبیرخوب وبد ، یا منفی ومثبت بودن آن شدن ، درخود نظاره گر باشیم می توانیم به ژرفا واعماق آن موضوع وفعل و عمل ، رخنه نموده وازشکسته بینی و تفرقه گرایی خودرا نجات بدهیم . یک سوژه ، یک موضوع ، یا یک عمل را ببینیم وبه دام تعبیرمنفی ومثبت ماحصل ذهن خود نیافتیم ، ازتعبیرذهن خود که چالشی محصورکننده است فراتربرویم و فراتررا نگاه کنیم درآن صورت گرفتارشکسته بینی ، دوئیت نگری ونقصان درنگرش به سوژه ، یا موضوع وافعال و اعمال نمی شویم . درغیراینصورت ناخودآگاهانه گرفتارچالش ذهن کورخود شده ایم وازدرک واقعیت ویا حقیقت هرسوژه یا موضوع یا فعل وعمل محروم می گردیم .
آیا می توانیم ؛ وقتی ازخیابان عبورمی کنیم ، آنگاه که مقابل چشم مان هزاران سوژه وعامل رژه رونده را می بینیم ، فقط نظاره گر سوژه وعامل ها باشیم وگرفتار پیش داوری های مثبت ویا منفی ویا خوب وبد ذهن خود نشویم ؟
آیا می توانیم وقتی درمنزل نشسته ایم وتلویزیون روشن است وهرلحظه تصویری را نمایش میدهد ویا خبری را پخش می کند ویا فیلمی هیجان انگیزرا نشان میدهد ، دربرابرتمامی این حوادث تصویری ، فقط نظاره گر باشیم وخودرا از به دام افتادن به چالش های متفاوت که همه « ذهن ساخته / خود ساخته » هستند برحذرداریم ؟
آیا میتوانیم درمقابل هزاران نگاه متفاوت که هرلحظه چشمانمان را درتیررس شکاروصید خود دارند ، بینای عیب وحسن خویش باشیم نه پاسخ دهنده ی نگاههای تشنه ی دیگران ؟ « نگاه انسان وقتی تشنه باشد درنگاه دیگران ، درتصاویردرمنظره ها ، درحوادث ورخدادها به دنبال خوراک برای سیراب واشباع کردن خود می گردد ».
آیا می توان درمقابل هرگفتگو وشنیدن سخن وسخن رانی ، بدون جبهه گیری های خصمانه یا سازشکارانه ، بدون هرگونه واکنش وعکس العمل ، تنها مستمعی جویای واقعیت بود ؟
آیا می توان لحظه به لحظه بیداروهوشیاربود ویکایک وریزریز اعمال وافعال وافکارضدونقیض وتفکرات سالم وناسالم خودرا تحت نظارت وکنترل خود داشت ؟
اگربگوییم غیرممکن است ، گرفتارپیش داوریهای ذهن شرطی وبیمار خود شده ایم ودرچالش کورذهن خود به دام افتاده ایم و هرگز نمی توانیم واقعیت « آنچه هست » را دراین بازارآشفته وروزگار پرآشوب ودروغ و جنجال درخویشتن کشف کنیم .
کاری دشوار است ، اما غیرممکن نیست . محک روشن نگری انسان نیزهمین است .
دوست من ؛ اینجا مکان پنجه درپنجه افکندن ، وزورآ زمایی نمودن ، وتصفیه حساب های خرد وکلان شخصی نیست . اگرما اینگونه ایم واینگونه زندگی می کنیم ، دراثرناآگاهی و تربیت والقاء خانواده وگذرزمان ، « ترسی » برما غالب ومحیط گردیده که جرات درهم شکستن ، کلاف ترس رادرخود ازدست داده ایم وناخودآگاهانه همان ترس ودلهره است که مارا تحت اختیاروهدایت کورخود دارد . این ترس جهنمی چون آفت وسمّی ست که درخت وگیاه را تدریجی نابود میکند ادمی رانیز از ماهیت واقعی اش دور می کند ، ولی اکثریت نسبت به آن آگاهی نداریم ، وآن را سرسختانه درخود استمرارمی دهیم و حفظ می کنیم وبه فرزندان خویش انتقال می دهیم . که ماحصل و نتیجه ی آن « ترس » ووحشت ، زندگی بسیارمخاطره بار وپر تهدید انسان معاصربا پیشرفت های محیرالعقول اوست . درصورتی که اینجا حریم صلح وآرامش ودرک خویشتن وکشف ناشناخته هاست . اگرتشنه ی شناخت خویش باشیم ، اگر تشنه ی کشف واقعیت وناشناخته ها هستیم ، رسیدن به مقصد « آگاهی » برای ما دشوارنیست . باید به دنبال راه شناخت واقعی خود « آنچه هستیم » باشیم . بد نیست بگوییم ؛ ذهن ما بسیارتنبل وسست وپررخوت بارآمده و درزباله ی کهنه ها وول می خورد وعادت مستمر به همین تنبلی ست که قدرت درک تازه ها راازما گرفته است .
تمام جنجال ودعوا وگردافکنی وهیاهوی ما برسرشناخته شده هاست ، ما سرچیزی نزاع وجدال داریم که آن را می شناسیم و هرکدام آن را برای احساس پوچی ننمودن درانحصارومالکیت خود درمی آوریم . پس باید ازمالکیت انقطاع ناپذیرخود دفاع کنیم . اما درفراز وما ورای تمام این جدال ها وسربه دیوارکوبیدن وتیغ برروی یک دیگر کشیدن ها ، سرزمین ومرز وحریم دیگری نیزوجود دارد که آن جهان لایتناهی و بی پایان وبی جدال ناشناخته هاست ، که با کشف آن سرزمین بی مرز وبی تناقض وبی ابهام ، می بینیم جدال وستیزوکلنجارخشونت بار ما برای هیچ و پوچ ، وبرای باد هوابوده است ، وجهان واقعی انسان این جهان مجازی وتوهمی نیست . اما چرا نمی توانیم هرکدام دیگری ودیگران را تحمل کنیم ، وتا نابودی یک دیگرقدم بر می داریم ؟ مگرکسانی باشند که تایید کننده ی اندیشه وتفکرما باشند که آنها مورد تایید وصلح وسازش مقطعی ما هستند . ولی آیا تایید وقبول دیگران ، رد ونفی خویشتن نیست ؟ « اگر من دشمن عقیدتی خود را بخواهم تایید وقبول کنم ، خود را نفی کرده ام » ونیزرد ونفی دیگران ، تایید وقبول خود است ؟ دشواری و خطرسازی همین جاست که آدمی هرگز نمی تواند خودرا نفی کند وباید به هربها وقیمتی خودرا تایید کند وبه اثبات برساند . وقتی نتوانیم دیگری را تایید کنیم ، خودرا درتقابل با او قرارمیدهیم و تمام این فرآیند ، نفس وماهیت و کم وکیف تمام زندگی یکایک ما گردیده است . ماباید «خود» را به اثبات برسانیم ، «خود» را تداوم واستمراربدهیم . «خود» را به کرسی بنشانیم ، «خود» را درراس قراردهیم . واین «خود» جز یک توهم وخیال ،جز یک کذب محض ودروغ تمام عیارنیست .«خود» ماهیت ذهنی ماست ، «خود» یک کلاف است که ناآگاهانه دردام آن گرفتار شده ایم . «خود» هرلحظه درما ، ماسک وصورتکی برچهره می زند ، گاه اهل مسجد است وگه اهل میخانه ، گاه بخشنده وسخی ست وگاه تشنه ی مال وثروت وحریص قدرت و... بازیگروکارگردان وفیلم نامه نویس و صحنه ساز وصحنه پرداز این سیاه بازی ها ی «خود» است که مارا فریب میدهد . ماوقتی به دام پیش داوریهای ذهنی خود می افتیم وبه خوب وبد هرسوژه ویا موضوع یا عمل پای بند می شویم ازدرک واقعیت آن سوژه وموضوع وفعل وعمل ، عدول کرده ایم .
اگرمردم یک کشور اززندان ذهن خود فراترنمی روند واز چالش تاریک وکورتعبیرات ذهن فراتررا نمی نگرند این اکثریت ویا توده ی متراکم دال برحقیقت بودن افعال واعمال وحرکات آنها نیست ، باید به این واقعیت وقوف بیابیم که ذهن ، درآدمی طعمه ایست که هرکسی را در دام و چالش خود گرفتار می سازد ، وهرکسی را ازدرک واقعیت خویش محروم می نماید . درهرکشوری براساس فرهنگ وباورهای خود باارزش دادن به بارمثبت هرموضوع وفعل وپدیده ای ، آن را عمل انسانی وواقعی خود می انگارند وتصورمی کنند ، درکشوری دیگر چه بسا ارزشهای مثبت آن کشوراز باری مثبت برخوردارنباشند ، شاید بعضی ازاعمال بعدی منفی هم داشته باشند ویا درزمان ها ی دیگر درهمان کشورممکن است بسیاری ازآن اعمالی وافکاری که امروزبعدی مثبت یا منفی دارند درزمان های دیگر کاملآ برعکس امروز باشند . اگربتوانیم ماهیت این موضوع را درک کنیم وگرفتاربارارزشی ( منفی و مثبت ؛ یا خوب و بد ) افعال وموضوع وپدیده ها و عقاید نشویم ، بلکه دربرابر تمام عوامل وسوژه وموضوعات نظاره گری بی طرف ومبرای ازپیش قضاوت های ذهنی خود باشیم ، دراین صورت خودرا ازلغزش و به دام شکسته بینی ودوئیت نگری وکثرت گرایی و کوراندیشی رها نموده ایم وگرنه از درک واقعیت هرسوژه ، موضوع وهرپدیده ای خودرا محروم کرده ایم که دراین حالت ناخودآگاهانه به دام تعبیرات مسموم که همان پیش داوریهای ذهن مان هستند افتاده ایم .


1