شعرناب

گرگ ها و کرکس ها

مرغ دل راز مگو با تو گویم که در این دیارعاقلان آشیانه مجو
کزین دیار دانه بر جو یی گرفتار تور و صیاد حرص شوی
که بدین دیاردارا و فقیر هر دو گرفتار یکی در طلب عیش و دیگری در نگهداری عیش گرفتار آمده است
در این دیار گرگ های به نام های غم و ترس و اندوه در کمین اند
و کرکس هایهمچو بخل وحسد طمع بر خوردن ذوق و شادی و آرامش تو دارند
و دو مارگذشته و آینده نشسته اند بر گنج این لحظه تو
از خاموشی استفاده کن واز این دیار برو که
ما در دیار عقل ویار در دیار عشق است


1