گرگ ها و کرکس هامرغ دل راز مگو با تو گویم که در این دیارعاقلان آشیانه مجو کزین دیار دانه بر جو یی گرفتار تور و صیاد حرص شوی که بدین دیاردارا و فقیر هر دو گرفتار یکی در طلب عیش و دیگری در نگهداری عیش گرفتار آمده است در این دیار گرگ های به نام های غم و ترس و اندوه در کمین اند و کرکس هایهمچو بخل وحسد طمع بر خوردن ذوق و شادی و آرامش تو دارند و دو مارگذشته و آینده نشسته اند بر گنج این لحظه تو از خاموشی استفاده کن واز این دیار برو که ما در دیار عقل ویار در دیار عشق است
|