شعرناب

مرد بازرگان وتوسل به خمسه ی ال محمد .ص.

مردبازرگانی روزگارش برگشت وسرمایه ازدست داد تا اینکه تما م اسباب اساسیه اش رارافروخت وبه طلبکاران داد .چندروزی درخانماند روی بیرون رفتن را نداشت .تااینکه تصمیمگرفت شبانه ازشهر خارج شود.کوله بار اندکی باخود برداشت وحرکت کرد .مسافتی بسیار طولانیراطی کرد وبه .جایی نرسید تاینکه صبح شدکمی استراحت کرد.ناگهان دریافت که راه را بهاشتباه امده است.ودربیابانی سردراوده .اما مسیربرگشت طولانیست مجبورشد راه را ادامه دهدرفت ورفت .زادو توشه اش تمامشد .ازخستگیدیگر نتوانست ادامه دهد نشت روی زمین وسربهسجده نهاد و گریه ای بسیاری کرد ازگناهانش به درگاهخداوند توبه کرد ازخداوند کمکخواست و.به خمسهال محد.ص. متوسلشد.ناگهان ازدور شترسواری نمایانشد شترسوارنزدیکونزدیک ترشدتاامدبالایسراو مردبازرگان توان برخاستن نداشت شتر سوارپیاده شد مشگ ابی دردست داشت مقداری اب به
او خورانید .ازاوپرسید دراین بیابان چه میکنی
بازرگان شرح حال خودرا گفت.شتر سوار مقداری
نان وخرما وچند بدره زر به اوداد وگفت برگرد
به شهر خود این زر هاراسرمایه کن ودرسال ۵./۰
سود انرا بین فقرا تقسیم کن .انصاف را رعایت کن
نماز هایت را به وقتبخوان مرد بازرگان لحظه ای
سر بزیرانداخت .ناگهان دید شتر سوار نیست
خیلی تعجب کردو بسیارگریست .سپس مقداری
ازنان خرما راخورد نیروی عجیبی درخودمشاهده
کرد .بلندشده شکر خدای را به جا اورد دوباره برگشت
به شهر خود ازان زرها سرمایه کرد .برکت عجیبی
داشت طولی نکشید سرمایه ای زیادی به همرساند
و .سفارششتر سوار راانجام داد نماز هایش را
به موقع می خواند انصاف رادرهمه حال رعایت کرد و۵./۰ سود سالیانه رابین فقرا تقسیم کرد
روزگارش خوش وخرم شد.
تصمیم گرفت هرشب جمعه بعد نماز ۲ رکعت نماز
۱۴ معصوم ال محمد .ص.را هم بخواند .؟
صلوات بر محمد و ال محمد
فتحی .تختی.
ابان ۱۳۹۹ شمسی


1