شعرناب

شهر شلوغ تقدیم به اعضای شعر ناب

پرنده ای ازشهری شلوغ و پر هیاهو گذشت او را گفتند شهر و مردمانش را چگونه دیدی گفت مورچگانی دیدم که آذوقه برای زمستانی که هرگز عمرشان بدان نمی رسید جمع میکردند و گرگانی دیدم که هم نوع خود می دریدند و بلبلانی که به جای آواز در باغ در کنج قفس ناله میکردند گفتند خوبی ندیدی گفت چرادر سایت شعر ناب مسحورمردمانی شدم که هنوز امید وشادی و شور در دلشان بود و به شعر و نثر بدین شهر عشق می گسترند


1