شعرناب

پیر زن و صف پزشگا ن

روزی پزشگان محترم فارق تحصیل درصف ایستاده بودندجهتاینکه
سوگند نامه .بقراط را امضاکنندو. قسم
بخورندکه درکار طبابت به کسی
ظلم نکنند وپول های بسیار
کلان ازمردم نگیرند و۰ زیر میزی
نگیرند وبرای درمان و جراحی
ها پول های خیلی کلان نگیرندو
برای پر کردن
یک دندان ساده از حد قل
.۰۰۰ ۱.۵۰۰.تومان به بالا نگیرند و
خلاصه انصاف رارعایت کنند
.که چنین چیزی هم برای انها نشدنیست؟
درهمین حین.
پیرزنی باکمر خم شدهازانجا میگذشت
ازیکی پرسید
نه نه این صف مال چیه.
او همبا تمسخر گفت به نظرم پولک واب نبات
میدن .پیر زن با زحمت
رفت ورفت اخر صف ایستاد
.پلیس انتظاماتصف
دید پیرزنی دراخرصف
ایستادهجلورفتبا تعجب پرسید مادر؟
شما هم قسم میخورید
؟.پیر زن که قسم را درستنفهمید و
فقط میخورید رافهمید گفت نه
نه نه من؟ میمکم .؟
پلیس .دریافت که پیرزن به اشتباه ایستادهاستبه او گفت
؟ مادر شما بروید
؟ اگر بنا به مکیدن باشه ؟
اینها باید . بمکند .که فردا
خون مردم را نمکند.
خواستم بااین طنز ناقابل حد اقل
لب خندی تا مدتی برلبان عزیزان و
سروران باشد
ازهمه سروران و.شعرای . عزیزمحترم عزر خواهی مینمایم خوب وبدش را
به بزرگواریتان ببخشید. سپسگذارم
فتحی ..تختی..مهر ۱۳۹۹ شمسی


1