دزد و رهگذردزدی درنیمه شب باکمان اره مشقول بریدن قفل مقازه ای بود ره گذری ازانجا میگذشت .پرسید .چه میکنی دزد گفت دارم کمانچه میزنم ـ ره گذر که درتاریکی شب چشمانش درست نمیدید . پرسید پس چرا صدا ندارد دزد .؟ گفت الان مردم خوابند . فرداصبح صداش در میاد. مهر ۱۳۹۹ فتحی . تختی .
|