شعرناب

دیگر از دست کلمات هم کاری بر نمی آید!

نیازی به نگران شدن برای نگرانی هایم ندارم،..
فقط نمیدانم کدام نیست در دلم پیچ و تاب میخورد که دیگرهستم را تاب ندارم.
از "نباید خسته شد "هم "خسته ام".
دخترک مو خرمایی گره فر فری را کجای این زمانه ی نفرین شده گم کرده ام؟!
وسط اینهمه ستاره در آسمان کدام ستاره ، ستاره ی من بود که سو سو هم نمیزند؟!
شبها منتظر روزو روزها در انتظار شب میگذرد و از خودم هیچ انتظاری ندارم!
"دیگر از دست کلمات هم کاری برنمی آید."


1