یک حرف اربعینی"یک حرف اربعینی" ... هر سال اربعین که می شد دلم می گرفت که چرا باز جاموندم از این قافله و هرگز کربلا رو ندیدم. اما امسال غُصه ی من قِصه ی جاموندن خودم تنها نیست کلِ زائراییه که حسرت به دل موندند و نتونستند راهیِ این سفر بشن. دلم گرفته برای جاده ای که چشم انتظار قدمهاییِ که نذر کرده بود هر سال سنگفرش راهشون بشه. جاده ای که می دونم امسال چقدر بیقراری می کنه و دلتنگه. اما یه چیزی رو خوب می دونم، یه درسی که در مکتب خانه ی حسین ع آموختم این هست که، حسرت هامون بی پاسخ نمی مونه. این آقا و امامی که من شناختم اونقدر مهربونه که وقتی باهاش همراه بشی چنان رقّت قلبی پیدا می کنی که مهربونیش سرایت می کنه به کل وجودت و سراسر قلب میشی و می تپی برای تمام انسان هایی که نیازمند محبتت هستند. نمی دونم در این مسیر و در این جاده چه اتفاقی می افته، اینکه چادرت خاکی بشه، اینکه کفشت پاره بشه نمی فهمی، میری و عاشق می شی. فقط اینو می دونم که برای هر کسی این سفر معنا و مفهومی داره. آونهایی که رفتن میگن: همه چی از یادت میره و رها می شی. باز یه چیزی رو خوب فهمیدم اینکه برای آقا ریاکار و بی ریا هم فرقی نمی کنه پس ما کی باشیم که بگیم فلانی عَلَم بزرگی برداشته تا خودنمایی کنه یا که قیمه اش چرب ترِ. فقط می دونم این آقا دست روی سر همه می کشه که صاحب اصلی خودشه و از همه قبول می کنه. این عشق بی پاسخ نمی مونه و روزی یه جایی همون ریا کار هم نجات پیدا می کنه و کم کم یاد می گیره که خالص بشه و راه درست رو پیدا کنه. چرا که رسیدن به این مقصود نیازمند طی کردن یک مسیره که باید الفباش رو بیاموزی و همه ی اینها اربعین، عاشورا و تاسوعا جایی هست برای آموختن. درجاده ی اربعین چیز هایی خواهی دید و خواهی آموخت که در هیچ جای دیگه ندیدی و نیاموختی. پس آقا جانم! منو از مسیر خودت هرگز جدا نکن. هرگز دست کوچیکمو از دستت رها نکن که میدونم روزی همه میرن و من تنها می مونم و تنها تویی که با من می مونی. یا حق مرضیه حسینی
|