شعرناب

قالب غزل و تحولات آن


قالب غزل و تحولات آن
نحوه ی قرار گرفتن قافیه در شعرهای سنتی قالب های متفاوتی پدید می آورد .
یکی از مهم ترین انواع شعر غنایی غزل است ؛
غزل :در لغت به معنای سخن گفتن با زنان و عشق ورزی با ایشان ، حدیث عشق، عاشقی‌کردن، و عشق‌باختن ‌استدر اصطلاح ادبیات فارسی غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع اول و مصراع‌های زوج هم قافیه‌ اند و حد معمول آن به طور متوسّط بین ۵ تا ۱۲ بیت می‌باشد. هر چند بعضی از شاعران تا نوزده بیت نیز گفته اند . ازآن روی که این گونه شعر، بیشتر، در بردارندهٔ سخنان عاشقانه بوده‌است، شاعران فارسی آن ‌را غزل نام کرده‌اند. ولی،گاهی تنها مغازله و عشق را در خود جای نداده است بلکه شامل مضامین اخلاقی و دقایق حکمت و عرفان و قلندریات و مسائل سیاسی نیز می شود و حتی گاهی آمیخته با مدح می شود. و به‌مرور، و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دل‌آویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن به‌درآمد، و با اخلاق و عرفان در هم‌آمیخت. اولین کسی که عرفان را وارد غزل کرد سنایی غزنوی بود .
استاد همایی می نویسد : اصطلاح غزل در قدیم مخصوص اشعار نایی و سرودهای آنگن عاشقانه بوده ست که با الحان موسیقی تطبیق می شده است و آن را غالباً با آواز می خوانده اند . در عدد ابیات و سایر خصوصیات نیز شرط و قیدی نداشت ، بعد ، آن را مترادف « نسیب » به کار بردند و تغزلات پیش آهنگ قصیده را به اسم غزل نامیدند همان تغزلی که پیشاهنگ قصیده بوده است و « تشبیب » امیده می شود.
غزل از لحاظ شکل و قافیه ی عروضی با قصیده یکسان است ، بیت اول غزل را نیز « مطلع » و بیت آخر را « مقطع » می نامند. که معمولاً شاعر در مقطع غزل نام شاعری خود « تخلص » را به کار می برد و از دوره ی مغول به بعد ، ذکر نام معمول شده است ، امّا سعدی در غزل های خود کمتر از نام خود استفاده کرده است .
آن چه باعث اطلاق نام غزل بر قالبی معین از شعر می شود در درجه ی اول موضوع شعر است نه قالب ظاهری آن ، چه اگر از لحاظ فنی به صورت غزل و از لحاظ معنی در موضوعی غیر از عشق و احساس و - مسائل اجتماعی و عرفانی - باشد در حقیقت غزل نیست و اگر شعری به شرح تمایلات عاشقانه و عارفانه باشد ولی در صورت ظاهر غزل نباشد ، باز هم می توان جزو غزلیات به شمار آورد .
تحولات در غزل :
استقبال و نظیره گویی از غزلیات نیز از هنرها و هنرنمایی های شاعرانه است ، هم چنان که گفتیم در اشعار تا قرن ششم ، هرجا سخن از غزل به میان آید منظور تشبیب یا تغزل است و چهره های درخشان تغزلات در این دوره رودکی ، فرخی ، عنصری و قطران تبریزی است .
موضوع تغزلات رودکی ، عشق بی پیرایه است و سادگی و صمیمیت و یک رنگی معشوق بسیار ساده است .
پس از رودکی ، مشخص ترین چهره ی تغزل سرایی ، فرخی است که در کار غزل بلکه در تمام فنون شعر با زبانی شیرین و احساسی لطیف سخن را به مرز اعجاز می رساند .
شعر فارسی تا پیش از ظهور سنایی ؛ مشتمل بر وصف و مدح و اشعار عاشقانه بوده است ، امّا با ظهور سنایی و بروز حوادث اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خاص و ایجاد خانقاه ها و توسعه ی تفکرات عرفانی ، قدر قصیده و مدح و ستایش های بی دلیل شکسته شد و به همراه آن قالب قصیده نیز فروریخت و در نتیجه غزل جای آن را گرفت سنایی در غزل به جای سخن گفن از مغازله ها و عشق ورزی های زمینی ، در غزل های خود به عشق الهی و شور معنوی می پردازد و فصلی تازه در شعر فارسی آغاز می کند که به لحاظ مضمون ها و اهداف ، کاملاً با تغزلات گذشتگان متفاوت است . و در عهد مشروطه نیز مسائل اجتماعی و سیاسی به غزل راه می یابد و شاعران از این قالب برای بیان دردهای اجتماعی و مسائل سیاسی و اجتماعی خود می پردازند.
با ورود عرفان به غزل داستان نیز وارد غزل می شود ، غزل های عرفانی مولانا و تمثیلات زیبای او گویای مراتب تهذیب نفس و مراحل سلوک است که با ظهور حافظ به اوج خود می رسد .
در دوره ی صفویان با ورود سبک هندی یا اصفهانی به شعر ، غزل نوز هم قالب غالب بود ، امّا ترکیبات ناخوشایند و ردیف های دشوار و مضمون های پیش پا افتاده همراه با ورود واژه های نامأنوس ترکی و مغولی موجب تعقیدات لفظی شده و غزل را از استحکام پیشین خود دور می کند ، در قرن سیزدهم و چهاردهم دوره ی بازگشت ادبی تا انقلاب مشروطه شعران غزل سرا بار دیگر شیوه ی حافظ و سعدی و... را در پیش گرفتند و به تقلید از شاعران سبک عزاقی پرداختند ، هرچند مضامین و اندیشه ها تکراری بودند.
گروهی از شاعران معاصر در کنار دیگر اشعار و غزلواره های خویش با غزل سنتی نیز تفننی داشته اند و چهره ای تازه در غزل نمودار ساخته اند که هم از لحاظ غنایی و هم از حیث شیوه ی بیان تازه است .
در این گونه غزل ها با گونه هایی از عشق و احوال عاشقانه روبرو می شویم که نه تنها ابیات غزل را از استقلال معنی خارج می کند ، بلکه مانند آن را در غزلیات پیشین نمی توان یافت ، زیرا تخیلات در این غزل ها قوی است بلکه زبان و آهنگ در آن ها نیز جلوه ای تازه و خیال انگیز دارد . از این دسته شاعران می توان به کسانی چون ؛ توللی ، سیمین بهبهانی ، نادر نادرپور ، پروین دولت آبادی و هوشنگ ابتهاج و... نام برد.
انواع غزل های معاصر :
آقای دکتر فرشیدور معتقدند که غزل معاصر را می توان به اقسام زیر تقسیم کرد :
1- غزل تعلیمی : مانند غزل های عارف و عشقی ، لاهوتی ، و پروین که مسائل سیاسی و انتقادی را مطرح می سازد.
2- غزل سنت گرا ، یعنی غزلی که دارای زبان و تعبیرات قدیمی است .
3- غزل زنانه ، که احساسات زنان را در قالب غزل بیان می کند ، از آن جا که این کار در شعر فارسی برای اولین بار صورت می گیرد و نوعی بدعت و نوآوری است ، سیمین بهبهانی از پیشروان این شیوه است .
4- غزل به زبان امروزی که کلمات و ضرب المثل های عامیانه و امروزی را در غزل به کار می گیرند ، مانند غزل های لاهوتی و شهریار .
5- غزل هندی ، غزلیاتی است که به شیوه ی صائب ( سبک هندی ) است و نماینده ی آن در شعر امیری فیروزکوهی است .
6- غزل نو : نوعی از غزل است که هم زیبا و روان باشد و هم دارای بافتی تازه و تشبیه ها و تصویرها و ترکیباتی نو باشد که بی سابقه است ،
مانند غزل نادرپور با مطلع :
برهنه بود و به کنجی فتاده پیرهنش فروغ ماه در امواج زلف پر شکنش
۷- غزل های هندی نو : که در آن هم بافت تازه و نو دیده می شود و هم پیچیدگی و اصطلاحات کهنه ، بعضی از غزل های توللی و سیمین بهبهانی از این نوع هستند .
۸ - مثنوی غزل : به این شکل است که شعر بامثنوی آغاز و در لابه‌لای مثنوی،غزل کاملی گنجانده می‌شود و دوباره تاکید برمثنوی می‌رود .
یک نمونه مثنوی غزل از جناب محسن چالاک:
هلا مهتاب شب در چشم هایت
طنین موج دریا در صدایت
مرا با خود ببر آن سوی بودن
ببر هر جا که می خواهی دل من
ندارد فرق پاییز و بهارت
تو سرسبزی و جنگل وامدارت
بیا چشم و چراغ راه من باش
بیا همراه من ، همراه من باش
تو معنای حضور ناب عشقی
تو در شبهای من مهتاب عشقی
و بی شک عشق یعنی با تو بودن
همه زنجیر ها از تن گشودن
قدم بگذار در من ، در من ای عشق
بیا در من به جنگ آهن ای عشق
بسوزان هرچه بر جا مانده از من
بزن باران بر این دشت سترون
و دیدم هر چه را گم کرده بودم
تو را من ای خدا گم کرده بودم
تو را در سرزمین آرزو ها
تو را در نا کجا گم کرده بودم
چکاوک های خوش آواز خود را
در انبوه صدا گم کرده بودم
زلال چشمه ی خود را دریغا
در این مردابها گم کرده بودم
ببار ای ابر بر من هر چه داری
ببار ای ابر ، ای ابر بهاری!
تو را! دیریست آری می شناسم
تو را ای رود جاری می شناسم
۹- غزل مثنوی :کاملا شبیه مثنوی غزل است با این تفاوت که با غزل شروع می شود و در میانه ی آن ابیاتی در قالب مثنوی می آید و در ابیات پایانی دوباره تاکید بر غزل می رود .
يك غزل مثنوی از خانم : هیلا صدیقی
***********************
هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شده از داغ تابستانه سر ریز
هوای مدرسه بوی الفبا’
صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز
و شادیها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی ها ی ما بود
فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم
پر است از لحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو
من و گلهای پزمرده سرمیز
هوا پاییزی و بارانی ام من
درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم
تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی چه رویای عبوری
چه جستن ها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سر انگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزو ها را فنا کرد
دو دست دوستیمان را جدا کرد
تو جام شوکران را سر کشیدی
به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه
به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند
به سوز سینه های مانده در بند
دلم صد پاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو آنچا که رفتی شاد هستی
در آن سوی حیات آزاد هستی
هوای نوجوانی خاطرت هست
هنوزم عشق میهن در سرت هست
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست
تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست
کسی دزد شعورت نیست آنجا
تجاوز به غرورت نیست آنجا
خبر از گورهای بی نشان هست
صدای ضجه های مادران هست
بخوا ن همدرد من هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز
غزلواره :
از انواع شعر معاصر است که بیشتر به لحاظ مضمون آن دارای اهمیت است وگرنه از لحاظ قالب اغلب با چهارپاره تفاوتی ندارد « ... در کنار غزلیات امروزی که به اشکال سنتی و رعایت موازین عروضی جلوه های جالبی ارند ، گونه دیگری است که با دارا بودن همان کیفیت غنایی و عاشقانه ولی فارغ از شکل بازشناخته ی غزلیات پیشین « غزلواره » نامیده می شوند و در آغاز با « افسانه» ی نیما جای خود را در ادبیات معاصر باز کرد ... این پایه گذاری در رشته و مسیر غزل ، با تغییر شکل ظاهری و شکسن وزن ، در بندرگاه های اوزان عروضی مسئله ی غزلواره را در روزگار ما مطرح ساخته است و گروهی به پیروی از نیما اندیشه های غنایی خود را در چنین اشعاری بیان نموده اند ، از شاعرانی که در سرودن غزلواره توفیق یافته اند می توان از توللی ، پرویز خانقی ، اخوان ثالث ، شاملو ، فروغ فرخزاد و فریدون مشیری نام برد .
غزلواره ای از پرویز خانقی :
پارینه ام ، پژمرده ام
هیهای من خاموش شد
کو بانگ تو کو های من
امروز من دیروز شد
کو شب شکن ، فردای تو
سردم ، غروبم ، مرده ام
خاکسترم ، خاکم ، گمم
کو آتش پیدای تو ...
بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
شهرکردتیرماه ۱۳۹۱


2