بیژن کلکیبیژن کِلْکی شاعر سوسنها بیـژن کلکی (تلفظ نام خانوادگی:kel'ki) نویسنده، مردمشناس و شاعر نوگرای ایرانی یکی از شاعران نه چندان نام آشنای روزگار ماست. او به خاطر آوردن مکرر گل سوسن در سرودههایش به «شاعر سوسنها» شهرت داشت. او را که زادهی ۱۲ مرداد ۱۳۱۷ است، از نسل دوم شاعران نیمایی دانستهاند. بیژن کلکی از پدر و مادری اهل تبریز در سال ۱۳۱۷ در مشکینشهر متولد شد و روزگار کودکیاش در کرمانشاه و ایلام سپری شد. در سال ۱۳۴۲ بهوسیله نوشتن مقالههایی مردمشناسانه در مجله هنر و مردم وزارت فرهنگ و هنر به ذوقورزی در باب مردمشناسی پرداخت که این امر در سالهای آینده نیز ادامه پیدا کرد. او به مدت نزدیک به بیست سال با مرکز تحقیقات مردمشناسی ایران وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی همکاری کرد و در این مدت به نوشتن مقالههای متعددی در باب اقوام ایرانی به خصوص ایلات ایران پرداخت. وی پس از ۳۷ سال اقامت در تهران این شهر را ترک کرده و در آستارا مسکن گزید. کلکی از اواخر دههٔ سی وارد کار ادبی شد و در دههٔ چهل اشعار فراوانی از وی در نشریههای ادبی چون خوشه، جهان نو و فردوسی به چاپ رسید. شعر کلکی از نوع شعر زبانمحور باشد، یعنی شعری که از قابلیّتهای زبان برای ایجاد نوآوری بهره میبرد و با قدرت زایش مستمر خود، فضاها و فرمهای جدید را میآفریند. در این نوع شعر با یک بازی زبانی روبهرو هستیم که در آن هدف، انتقال معنای مشخّص نیست، بلکه فراهم کردن امکان ارتباطهای معنایی متکثّر با خواننده است. میتوان از علل ناشناخته ماندن او به این اشاره کرد که وی در دوران زندگیاش هیچگاه در صدد برنیامد تا سرودههایش را به شکل کتاب چاپ کند؛ به همین دلیل در میان هم مسلکانش، به "شاعر لاکتاب" مشهور بود، اما پس از مرگش اشعار او که در قالبهای نیمایی و سپید سروده شده بود، در دو مجموعه با نامهای «نیامدی اسم آب یادم رفت» (نشر ایلیا رشت، ۱۳۸۴) و «ترانه هایی برای آلکاپون» (نشر ایلیا رشت، ۱۳۸۴) تنظیم و چاپ شد. در حالیکه مجموعه شعری توسط خود شاعر گردآوری شده بود و به دنبال دریافت جایزه قلم زرین گردون قرار بود توسط نشر گردون منتشر شود. اما با مرگ شاعر در در ۱۳ اسفند ۱۳۷۷، انتشار آن به دست منصور بنیمجیدی افتاد. بنیمجیدی، برادر خانم کلکی بود. مزار بیژن کلکی در آستارا واقع شده است. - نمونه اشعار: (۱) ما بیتو به شیدایی شیداییترین غزل آفتاب را بر پوست هر ستاره نوشتیم اوضاع روزگار چنانم ملول کرد هرگل که وضع مرا دید اشکش ز فرط گریه در قرابه به نام گلاب شد دراین عزا و مجلس ختم رسول گل ای در خیال شیشه مانده به زندان ما بیتو خوش نئیایم تو بی ما چگونهای؟! (۲) من و تو که بمیریم معلوم نیست سرنوشت زمین چه خواهد شد من و تو که بمیریم کتابهای منتظر شعر خالی از اسم خواهد ماند من و تو که بمیریم معلوم نیست جراحت سالیان غرقه در اشک را چه کسی به ساکتی سنگ تحمل خواهد کرد من و تو دریغا! امروز جمعیت خاطر شعریم اگر که بمیریم کتابهای منتظر چاپ خالی از اسم خواهند ماند. (۳) برویم طرابوزان اوکلاهاماسیتی پترزبورگ. برویم رم یونان کلیولند ترانه بخوانیم با یاد تهران وقصر قجرها چرا که از یاد بردهایم شیراز و ساعت گل را تبریز وارگ قدیمی را. برویم از این ولایت باران با یاد و خاطرهی شب که نسیم داروغه بود در کوچههای گلآلود پادشاه سحر را. برویم از این ولایت محمود که دیریست از یاد بردهایم صدارت عظمای موسمِ گل را. برویم گم شویم در کفِ بشقابهایِ فرانسه در مهِ غریبهی لندن و آهسته پاک کنیم شیشههای سنت اَتین را و در آندوگراند برای دو سنت و دو پی ترانه بخوانیم و کفشهایِ نوادهی امپراتور بوکاسا را واکس بزنیم با ظرافت ایرانی. برویم پاک کنیم از رویِ اطلس دنیا نام قدیمی ایران را. (۴) یک روز چون پرنده خواهی آمد پرسان - پرسان از آب، از نسیم خواهی پرسید مرا. (۵) شبها که گریه کرده و خوابم نمیبرد تنها و خیس در تداوم توفانها از آبهای شایعه و شاید برهنه میآیی در ذهن من حضور مییابی مانند برف آب میشوی گریه میشوی. جمعآوری و نگارش: #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع - ویکیپدیا فارسی. - روزنامه ایران. - خبرگزاری ایسنا.
|