بررسی وزنی و اندکی مضمونی در یک غزل شاعر: طاهره حسین زاده ( کوهواره) شعر: خطِ قرار نویسنده : غلامحسین جمعی همراه عزیزانم به اتفاق غزل را با هم می خوانیم تا بهتر درکوران کار قرار بگیریم خطِ قرار وقتی سکوت می کنی ؛ بُغضَم هَوار می کِشَد قلبم مُدام حرفِ تورا با تب به دار می کِشَد چَشمانِ من (باران نَفَس ) در خلوتی سرد و خَموش گرمای دیدارِ تورا هِی انتظار می کشد دست و دلم ، بر هیچ کار ، دیگر ندارد رِغبَتی از دستِ این نقّاشِ هِجر ... خود را چو یار می کِشَد اُنسی که بامَن هَمرَه است ؛ بر سطحِ جاده ی غَمَم عشقِ تو را ، قَدَم قَدَم ، خطِ قرار می کِشَد نقشِ سپیدی می زَنَد بر لوحِ روحَم جانِ دوست یاسِ لطیفِ هَستی ات ... عطرِ بهار می کِشَد راهی شدن ... جاری صفت ... کُلاً به ذاتِ رودهاست از کوهوارِ مِهرِ توست ... دل آبشار می کِشَد قبل از اینکه به مضمون و آرایه های هنری این غزل بپردازم به انگیزه ای که باعث نقد این اثر شد می پردازم ، عزیزبزرگواری روی این غزل، کامنتی گذاشته بودند و وزن عروضی آن را ( مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن ) می دانسته و یکی دومورد هم ایراد وزنی گرفته بودند . در حالیکه 1 ــ اولین مصرع ( وقتی سکوت می کنی ؛ بُغضَم هَوار می کِشَد) که بدون استفاده از اختیارات شاعری ( مستفعلن / مفاعلن / مستفعلن / مفاعلن ) می باشد 2 ــ وزن آن را ( مستفعلن / مستفعلن/ مستفعلن / مستفعلن) دانسته بودند 3 ــ با توجه به اینکه ارکان فوق را متحدالارکان می دانستند متوجه نشدم چراآن را وزن دوری قلمداد کرده بودند . 4 ــ اکثر منتقدان و اهل ادبیات تا کنون معتقدند که وزن دوری معمولا در ارکان متناوب الارکان رخ می دهد ویا حداقل اکثرا چنین باوری دارند ، گرچه این خرد باور دارم چنانچه وزن متحدالارکان به شکلی باشد که خصوصیات دیگرِ وزن دوری را دارا باشد ، می توان در انتهای نیم مصرع هایش از اختیاراتی که در انتهای هر مصرع داریم نیز بهره برد و ازهجای کشیده که البته هنوز مورد مناقشه است. سود جست. که اگر عمری باشد تحت عنوان مطلبی جداگانه به سایت خواهم داد تا دیدگاه دیگر عزیزان را نیز بدانم بلکه با تبادل اندیشه به نتیجه ای برسیم . لذا بر آن شدم تا با بررسی بیشتر ببینم سهوشان در کجا رخ داده است. وقتی سکوت می کنی ؛ بُغضَم هَوار می کِشَد (وق/تی/ س/ کو)(ت/ می/ ک/ نی)( بغ/ ضم/ ه/وا )( رُ/می/ک/شد) ( ـــ ـــ د ـــ ) ( د ـــ د ــــ ) ( ـــ د ــــ د )( د ــ د ــ ) اگرتقطیع این مصرع را بدون اختیارات شاعری اعم از زبانی و وزنی ودیگر اختیارات از جمله ( اشباع ــ تسکین ــ قلب ــ ابدال )، ملاک قرار دهیم، 1 ــ موقتا می توان وزن عروضی آن را بدون استفاده از اختیارات چنین تصور کرد. ( مستفعلن / مفاعلن / مستفعلن / مفاعلن ) 2 ــ اگر در رکن اول هجای (دوم و سوم) را قلب ( جابجا ) کنیم و همین عمل را نیز در رکن سوم با همین مشخصات انجام دهیم، خواهیم داشت( ـــ د ـــ ـــ) ( د ـــ د ـــ ) ( ــــ د ــــ ــــ )( د ـــ د ــــ ) ( فاعلاتن / مفاعلن / فاعلاتن / مفاعلن ) باز هم متناوب الارکان است. 3 ــ اگردر رکن دوم و چهارم هجاهای اول هر رکن را اشباع (هجای کوتاه را به بلند) تبدیل کنیم، خواهیم داشت ( ـــ ـــ د ــــ )( ـــ ـــ د ــــ) ( ــــ ـــــ د ــــ )( ــــ ــــ د ــــ ) ( مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن ) که یک وزن متحد الارکان است . 4 ــ اگر در( رکن دوم و چهارم ) هجای ( دوم وسوم ) را قلب ( جابجا ) کنیم وزن این مصرع چنین خواهدشد. ( ــــ ــــ د ـــ )( د د ـــ ـــ ) ( ـــ ـــ د ــ )( د د ـــ ـــ ) ( مستفعلن / فعلاتن / مستفعلن / فعلاتن ) که باز یک وزن متناوب الارکان است چون با این همه امکان تغییرات، نمیتوانیم حکم قطعی صادر کنیم لذا بطور قطع و یقین می توان گفت که با تقطیع مصرع دوم نیزکه امکان دارد حالات مختلفی داشته باشیم و نتوانیم راحت به نتیجه قطعی برسیم ولی احتمال داد یک گام به نتیجه گیری درست تر نزدیک شویم .پس با هم به تقطیع مصرع دوم می پردازیم قلبم مُدام، حرفِ تورا، با تببه دارمی کِشَد ( قل/ بم/ م/ دا)(م/حر/ فِ/تو)( را/ با/ تب/ ب)( دا/ رُ/ می/ کشد) ( ـــ ـــ د ـــ )( د ـــ د ـــ )( ـــ ـــ ـــ د) ( د ـــ د ـــ ) در این تقطیع چون در رکن سوم ( سه هجای بلند پشت سرهم هستند) و یک هجای کوتاه هم اضافه دارد بدون تغییرات نمی توان برایش نامی پیدا کرد و یا این خرد قادر نیستم وتا حالا ندیدم . وهمین امر کافیست که بگوییم حتمن لازم است از اختیارات سود برد و مثلا هجای سوم و چهارم را فقط قلب کرد تا به( مستفعلن) برسیم و با همین تغییربه یکی از اوزان ذکر شده در قبل خواهیم رسید . پس خواهیم داشت ( ـــ ــــ د ــــ)( د ـــ د ــــ ) ( ـــ ـــ د ـــ )( د ـــ د ــــ ) ( مستفعلن )( مفاعلن ) (مستفعلن ) ( مفاعلن ) حال اگر این مصرع دوم را ملاک قرار دهیم احتمال دارد همین وزن اصلی باشد، اگر بپذیریم که معمولا (بیت اول) به شاعر الهام می شود ویا ناخداگاه شاعر در سرودنش سهم بیشتری دارد . چون در مصرع دوم نیز فقط یک تغییرداریم. با این حال برای اطمینان بیشتر به سراغ بیت دوم نیز میرویم ( چَشمانِ من (باران نَفَس ) در خلوتی سرد و خَموش گرمای دیدارِ تورا هِی انتظار می کشد) چشمان من ( باران نفس) در خلوتی سرد و خموش ( چش/ ما/ ن / من) ( با / ران/ ن/ فس)( در/ خل/ و/تی)( سر/ دو/ خ/ موش) ( ـــ ـــ د ـــ )( ـــ ــــ د ــــ )( ـــ ـــ د ـــ )(ــــ ـــ د ـــ )در این حالت اگر فقط در رکن چهارم با توجه به سکوتی که بعد از ( دو) در خوانش ایجاد می شود مثل سکوت در موسیقی که یک نت تلقی می گردد، آن را یک هجای بلند درنظر بگیریم به وزن ( مستفعلن / مستفعلن . مستفعلن / مستفعلن ) خواهیم رسید حال چه باید کرد؟ آیا به همین تغییر اکتفا کنیم و وزن فوق را بپذیریم و بگوییم که وزن شعر متحدالارکان مستفعلن است ویا متناوب الارکان ( مستفعلن مفاعلن )؟بهتر است عجله نکنیم و مصرع دوم بیت دوم را نیز تقطیع کنیم تا ببینیم چه پیش می شاید (گرمای دیدارِ تورا هِی انتظار می کشد) ( گر/ ما/ی/ دی)(دا/ ر/ تُ / را)( هی/ ان /تِ/ ظا)(رُ/ می /ک / شد) ( ـــ ــــ د ــــ)( ـــ د د ــــ)( ـــ ــــ د ــــ )( د ـــ د ــــ ) در این مصرع اگر در رکن دوم ( ـــ د د ـــ ) عمل قلب را انجام دهیم خواهیم داشت ( د ـــ د ـــ ) و در کل وزن عروضی خواهد شد. ( مستفعلن / مفاعلن / مستفعلن / مفاعلن ) می گردد، تا اینجا هم امکان وزن متحدالارکان ( مستفعلن )وجود دارد، هم وزن متناوب الارکان( مستفعلن مفاعلن ) پس باید بقیه ابیات را نیز تقطیع کردو دید در کدام وزن از اختیارات کمتری استفاده شده است و همان وزن را ملاک قرار داد . ولی همواره نمی توان گفت که با اولین مصرع ویا حتی بیت مطلع می توان به وزن اصلی شعر رسید. زیرا ممکن است شاعر از اختیارات لفظی، وزنی و دیگر اختیارات سود برده باشد. لذا برای اینکه ببینیم آیا وزن اصلی کدام است لذا سزاواراست ابیات دیگر را نیز تقطیع کنیم تا به نتیجه قطعی برسیم وزن عروضی این مصرع چنین است ( مستفعلن )( مفاعلُ)( مستفعلن ) ( فاعلاتن ) اگر این مصرع دوم را با مصرع اول مقایسه کنیم . مشاهده می شود در رکن دوم و سوم و چهارم با هم اختلاف دارند. از آنجا که بعد از تقطیع باید یا به ارکان ( متحد الارکان، که همه ی رکن ها یک وزن دارند) ویا (متناوب الارکان، که رکن ها یک درمیان با هم یکی هستند) برسیم . چه باید کرد؟ دکتر شمیسا بر این عقیده اند که پیشینیان ما واقف نبودند که ما درعروض ( مختلف الارکان ) نداریم . و از آنجایی که شعر دارای یک نظم خاصی می باشد لذا بهتر و شاید لازم باشد ارکان نیز از یک نظم خاصی نیز برخوردار باشند . چَشمانِ من (باران نَفَس ) در خلوتی سَرد و خَموش (چش ــ ما ــ نِ ــ من )(با ــ ران ــ ن ــ فس )( درــ خل ــ وــ تی)( سرــ دُ ــ خَ ــ موش) مستفعلن مفاعلن ــ مستفعلن مفاعلن در رکن دوم هجای اول کوتاه می شود و در رکن چهارم عمل قلب صورت می گیرد گرمای دیدارِ تورا هِی انتظار می کِشَد (گر ــ ما ــ ی ــ دی)(دا ــ ر ــ تُ ــ را )(هی ــ ان ــ تِ ــظا)( رُــ می ــ کِ ــ شم) مستفعلن مفاعلن ــ مستفعلن مفاعلن دست و دلم ، بر هیچ کار ، دیگر ندارد رِغبَتی (دس /تو/ د / لم)(بر/ هی /چُ /کا )( ر/ دی / گر/ن)( دا / رد/ رغ /بتی) ـــ ــــ د ـــ )( ـــ ــــ د ـــ )( د ـــ ـــ د)( ـــ ـــ ـــ ـــ) در این مصرع اگر بخواهیم با اختیارات به یکی از دو وزن برسیم به تغییرات زیادی نیاز است که بهتر است مصرع این تغییرات را درخود مصرع بدهیم مثلا بر هیچ کار دیگری رغبت ندارد دست ودل برــ هی ــ چُ ــ کا)( رــ دی ــ گَ ــ ری)( رغ ــ بت ــ ن ــ دا)( رد ــ دس ــ تُ ــ دل) که بدون استفاده از اختیارات به وزن عروضی زیر می رسیم مستفعلن مفاعلن ــ مستفعلن مفاعلن رغبت ندارد دست ودل بر هیچ کار دیگری (رغ / بت /ن / دا)(رد / دس / تُ / دل)(بر/هی / چُ /کا )(ر ــ دی ــ گ ــ ری) ( ـــ ـــ د ـــ )(ـــ ـــ د ـــ )(ــــ ـــ د ـــ )( د ـــ د ـــ ) دراین مصرع فقط در رکن چهارم هجای اول باید اشباع شود تا به وزن ( مستفعلن /مستفعلن / مستفعلن/ مستفعلن ) برسیم چنانچه عمل تقطیع را باز هم انجام بدهیم باز امکان هر دو وزن میسر است. و نیازی هم به ادامه ی آن نیست . نتیجه ای که تا اینجا می توان گرفت این است که شاعردر بین تعلقات خاطر داشتن به (مضمون) که در تصویرو ترکیبات و آرایه های هنری ریخته می شود و ساختار بیرونی شعر که وزن عروضی سلیس تر و شسته رفته تر است . هنوز در نوسان است. و این باور باعث گردیده که در شعر اعوجاج های ناخواسته ای بوجود بیاورد و بهتر است که هرچه سریعتر تکلیف خودشان را مشخص کنند . این خصوصیات در قیاس با حافظ و مولانا هم دیده می شود حافظ ضمن با ارزش دانستن مضمون و احترام به جوشش ، حتی در حدّ سواس بارها و بارها اشعار خود را ویراستاری می کرده است و یکی از اختلافات درنسخه های اشعارش نیز علاوه بر دخالت خطاطات و یا حافظه ی نقالانش همین تغییراتی است که به مرور زمان به دست خودش صورت پذیرفته است. چون برای فرم و ساختار شعر نیزاهمیت زیادی قایل بوده است. در حالی که مولا نا بیشتر به جوشش و بداهه ها و مضمون اهمیت میداده است . و حتی ابایی هم ندارد که بخاطر شیفتگی به شیخ صلاح الدین زرکوب که فردی عمی و کم سواد بود و بعد از غیبت شمس جای او را نسبتا پر کرد بجای ( قفل) در شعرش بگوید (قلف)چون این لفظ را صلاح الدین بکار می برده است! شاعر این غزل گرچه بیشتر اشعار مناسبتی و ارزشی و.گاها مداحه ای دارند و به ناچار استفاده از کلمات ارزشی و سنتی و اساطیری و اسطوره ای و تلمیحات فراوان دیده می شوند ولی در خیلی از موارد نیز زبانشان امروزی است و از کیسه ی ارزش نهفته در واژه ها ارتزاق ادبی نمی کنند و خود دست به ارزش آفرینی می زنند و نشان داده اند که دغدغه ی ترکیب و تصویر و استعاره سازی دارند در همین غزل نیز دیده می شود (باران نَفَس ــ خطِ قرارـــ یاس لطیف هستی ــ ذاتِ رودها ـــ کوهوارمهر و .....) دیگرکارهای زیبایشان این است که پارادوکهایشان دارای فضای بیشتری هستند و مثل ( خوب وبد ـــ شب و روز ــــ زشت و زیبا ـــ سردو گرم . آزادی و اسارت و .....) به شکلی که هردو درآعوش هم باشند تا به چشم بیایند نیست بلکه هرکدام در جمله و یا نیم جمله ها ضمن اینکه استقلال خود را دارند در یک پیوستگی مطلوبی ایفای نقش می کنند مثل ( سکوت و هوار ) در این مصرع (وقتی سکوت می کنی ؛ بُغضَم هَوار می کِشَد) و زیبا تراینکه خود بغض و هوار نیز بازهم پارادوکس اند. شعر کلا سیال است و دارای دینامیک . واین مطلب حتی در بیت آخری مشهود است (راهی شدن ... جاری صفت ... کُلاً به ذاتِ رودهاست از کوهوارِ مِهرِ توست ... دل آبشار می کِشَد) وشامل فقط رودها که خود سیالند نمی شود بلکه کوه را نیزدربر می گیرد که زایش آبشار را در پی دارد. گرچه در نوشته هایم روی سروده های عزیزان بیشتر شکلی و فرمی و ساختاریست و با احترام به مضمون، بیشتر به چگونه گفتن تا چه چیزی را گفتن اعتقاد دارم. وباورم این است که گفتنی ها را در طول تاریخ گفته اند و سرودنی های مضمونی را نیز همچنین. پس بهتر و سزاوارتر است که گفته های پیشنیان را در صورت و چهره ای زیباتری بیان نماییم ویا به قول حافظ ماهم بعضی از اشعار را حداقل باچندین روایت بخوانیم، دراین غزل در بعضی مواقع شاعربا تبهری خاص تصاویر چند بعدی را ترسیم میکند که شاید لازم باشد به آنها نیز توجه بیشتری گردد. تا در حق مضامین متنوعی که در یک تصویر خودنمایی میکند ظلمی روا داشته نشود . برای نمونه و جلوگیری از دراز گویی و اطاله کلام ، همین مطلع غزل را باز میکنم ( وقتی سکوت می کنی ؛ بُغضَم هَوار می کِشَد قلبم مُدام حرفِ تورا با تب به دار می کِشَد) درمصرع اول همانطور که گفته شد علاوه بر زیبایی های نهفته در پارادوکس ویا همان تضادهای بکار رفته و هنرنمایی های آن کلمه ی سکوت است . که در ارتباط با کل مصرع بارو بارم هایی به شرح زیر دارد 1 ــ سکوت بخاطر نداشتن حرف 2 ـــ سکوت بخاطر اینکه نمی خواهد حرفی بزند 3 ــ سکوت بخاطر اینکه اجازه ندارد حرفی بزند 4 ــ سکوت بخاطراینکه نمی خواهد نیتش لو برود 5 ــ سکوت بخاطر مصالح و شرایط اجتماعی 6 ــ سکوت بخاطر اینکه مخاطبش را لایق نمیداند و یا شرایط مطلوب نیست و........ و در مقابلش هوار کشیدن است نیز به این معنی است که مخاطبش با هرکدام از این دلایلی که بر شمردم مخالف است وآن هم نه اینکه فقط صدایش فقط به عنوان یک مخالف عادی باشد و یا طبیعی است بلکه هوار و فریاد می کشد و آن هم با تمام وجود و احساسش زیرا بغض عکس العمل یک احساس است و به همین خاطر است که ناقد اگر به یک بعد قضیه اشاره کند از دیگر ابعاد غافل خواهد شد. وبهتر است که هر خواننده ای متناسب با شرایط فرهنگی و زیست محیطی و دیدگاهش برداشتهای مختلف خودش را داشته باشدو یا در مصرع دوم ( قلبم مدام حرف تو را باتب به دار می کشد) اگر قرار است بخاطر سکوتش هوار بکشد! پس چرا بطور مدام قلبش حرفهای او را به دار می کشد. و چه ایهامی در قلبش وجود دارد که باید کشف کرد.و یا این چه تبی است که باعث می گردد حرفهای او را بدار بکشد آن هم قلبی و نه عقلی، بطور خلاصه این غزل پتانسیلهای یک غزل سهل و ممتنع را دارد. که همین امر تا حدودی آن را دلنشین کرده است . و در روح و جان خواننده رسوب می کند و همینطور است آخرین مصرع این غزل (راهی شدن ... جاری صفت ... کُلاً به ذاتِ رودهاست از کوهوارِ مِهرِ توست ... دل آبشار می کِشَد) که علاوه بر زیبایی های هنری و استعاره ها خط فکری خود را نیز عیان می کند و نشان میدهد که با هر جمود و سکون مخالف است. و در بیان این افکارش چه در انسجام افقی و چه عمودی اقدام کرده است که خبر از یک انسجام فکری می دهد برای شاعرمان افق های باز تری را آرزو دارم و در نهایت از اساتید و بزرگواران انتظار دارم ضمن ابراز نظردر پربار تر کردن این پست دریغ ننمایند و دست همگی را پیشاپیش میبوسم و از اینکه بخاطر آشفتگی روحی چندیست که تمرکز کامل ندارم و ممکن است این آشفتگی در نوشتن این مطلب نیز اثر گذاشته باشد که حتمن همینطور است پوزش می طلبم .
|