شعرناب

هدف سیراب شدنست یا تشنگی؟


هدف سیراب شدنست یا تشنگی؟
خواستم عزاداری کنم حالم خوب شود ، حال و روزم بدتر شد .
خواستم تشنگی ام به جرعه ای معرفت سیراب گردد بگونه ای تشنه تر شدم که انگار صاحبِ آن تکیه ، با یزید سَر و سرّی داشت تا در ادامه ی ظلمِ بر آن خوبان ، من و مردم بدبخت دیگر را هم فقط به تشنه کامی سوق دهد . وهمه بجز تشنگی ، از آن مجلس چیزی عایدشان نشد که نشد .
ما آمده بودیم که از دانشگاه حسینی علومی کسب کنیم ولی دراین مکتبخانۀ جهل، فقط صدای فَلَک کردنَ طفلک دانش آموزان می آمد وبس . نشانی ازعلم نبود .
درحالی که امام حسین عالِم بود وعارف . وهمه علمش وعرفانش را اگر دم بدم میگفتی، پس ازسالها تازه درمی یافتی که کلاس اول درسش را گذرانده ای. شمه ای ازعلم وعرفانش دردعای عرفه هست . اوحتی علم ژنتیک راهزاروچهارصد سال پیش در دعایش هست. دعای بسیار باارزشی ست خیلی دوستش دارم. وحال مداح ابله ، اینهمه را به گوشه ای فکنده میگوید گوسفندی را کشند آبش دهند. آخر ای گوسفند! ادب و احترامت کجا رفته ؟ از شاهِ ایمان حرف میزنی ، لااقل قبل ازسخن ، حرفت را مزه مزه کن ابله .
ازاول مجلس تا انتها فقط برسروکله شان زدند ودرصورت وسینه شان خون دواندند تا که مفهومِ عطش ، ناشی از بی آبی را مثل سالهای پیش واکاوی کنند و تراژدی وار ، رمانش کنند وگریه ی مردم بدبخت را درآورند بدون اینکه از هدف حسینی کوچکترین معرفتی از خود بروز دهند . گرچه آنقدر بیسواد بودند و آنهمه را واقعاً نمیدانستند شاید اگرمیدانستند چند جمله ای ازآنرا هم شده در پرچونگی هایشان می گنجاندند گرچه برای اینکارنیامده بودند، آمده بودند اشک مردم را درآورند که درآوردند . پس به هدفشان رسیدند ، ولی من و بسیاری که برای کسب معارفی بیشترآمده بودیم تکلیفمان چه شد ؟ هیچ . واقعاً هیچ . دریغ از قطره ای ازآبِ حیاتبخش اندیشه های امام حسین(ع)
درآن مجلس خزعبلاتی شنیدم که اگر یزید لعنة الله علیه هم در مجلس بود ازآنهمه ظلم به امام حسین قطعاً میگریست ، چون اوهمه جور به خاندانِ نبی ستم کرده بود ولی نتوانسته بود تبری شود برای ازبین بردنِ این شجره ی طیبه وحال، یک ظاهراً مداح ظاهرالصلاح دانسته یا ندانسته داشت کاری با دین محمد(ص) میکرد که تبر با درخت میکند . آیا اونمیدانست این شجره ای ست طیبه ؟ چرا، خوب میدانست . شاید این جیبش بود که نمیدانست واینهمه درسرش نمیرفت. اعتراض براوهم محال بود چون اوبصورت وصله ای ناجور خودش را به امام حسین چسبانده بود و خود را نماینده ای از ماوراء میدانست .
شکی نیست که باید درعزای امام حسین گریست تا که تکرار نکنیم آنچه که به روزگارِ آن فرشته سانان آوردند . باید ازآنهمه اعمالِ ستم آلود گریست . باید درعزای مظلومیت گریست ، مظلومیتی که هنوز هم ادامه دارد.اما گریستن براکنونِ امام حسین وآن نیکان، که الآن دربهشتند وهمه شادمانند اصلاًموضوعیت ندارد . پسندیده است که بر خود بگرئیم ، از ظلم هایمان و ازمظلوم خلق کردنهایمان .
آن بزرگان که بار و بُنه یک عمربندگی را دربهشتشان دارند واعمالِ خوبی را برای خود فراهم آورده اند و کامجوی زیباییِ آنهمه نیکی هایند .
امام حسین که هم اکنون درکنارپدر ومادر بزرگوارش وپدربزرگ و مادربزرگ گرامی اش که درود خدا برآنها باد زندگیِ باصفایی را میگذرانَد . حال توبیا وهِی بگو که زهرای اطهر یقین دم در خیمه اباعبدالله ایستاده و پرده ی سیاه ورودی را به کناری زده و های های میگرید .
ساختن رؤیاها و اکثراً قصه پردازیهای مشمئزکننده که شنونده را از دین و ایمان می‌اندازد خیانت نیست ؟
درانتها، بدونِ افشای نام ، جمله ای را می آورم که خودم شنیدم وحالم اینقدر بد شد که برخودم واجب دیدم این متن را بنویسم تا حداقل از ناراحتی ، سکته نکنم .
شکی نیست که بیشترین آسیب به اسلام ، از سوی مسلمانان نماهای جاهل و خائن بوده و مشرکان و کفار دشمنان ثانویه اند . آنکه به عمد یا حماقت، ایمان را مستورمیکند یا تحریفش میکند یا ازخود چیزی میبافد وبلغورمیکند ازمشرک وکافرهم بدترست، منافقی را میماند که نتیجه ی عملش ضربه زدن به دین و ایمانِ مردمِ مسلمان است و بی اعتقاد کرن آنها . همانگونه که اگر واقع بین باشیم می بینیم .
سطحی نگری که درنگاهش ، عطش به خدا ، به عطش تشنگی محدود شده و فقط سرابی را برای مردم به شور میسازد و از اقیانوسِ وجود امام حسین غافل میمانَد همانگونه که سراب دروغ است گفته های سراب گونه اش هم دروغ و فریبی بیش نیست .
درمجالس شان انگار مسابقه ی اشک درآوردن ست ، هرکه بیشتر درآوَرَد برنده است .
واقعاً اسم اینجورآدمها چیست ؟ اگرسوادش را ندارند روی منبرنروند ، مگر من که سوادش را ندارم حق دارم که به آن کرسی تکیه بزنم ؟ آنها هم همینطور . ولی وقتی رفتند فقط باید راست بگویند و واقعیتها را افشاء کنند و کتمان نکنند حتی از گمانها بپرهیزند و حتی نوشته های شک برانگیز را حق ندارند در آن جایگاه رفیع بگویند چه برسد به آنچه که از تصورات ننگینِ پوشالی زاده شده و به هم بافته اند و چون چهل تکه ای بهم دوخته اند .
هرنوشته ای که باعقل منافات داشت قطعاً گفتنش مجاز نیست. مثلاً تعداد سپاه دشمن ، انگارهرچه زیادتر بودند افتخارست . بسیج چندهزارنفر برای تعداد زیر صد نفرعاقلانه نیست ، اصلاً چه ضرورتی دارد ؟ تهیه آب و غذایشان، رفع حاجات چند لشکرشوخی نیست. آنهم با اینهمه تفاوت نفرات. اعتراض هم بکنی برچسب ارتدادست به پیشینه ی عمر. پس بهترست زبان درکام بماند وفقط استدعا شود که گفته ها با عقل سنجیده شود و با مستنداتِ راستینِ تاریخی مجلس ختم به خیر شود .
گرچه نکته سنجی میگفت : ما را دیگر نیاز به خیرتان نیست خواهشاً شرّ مرسانید .
درهرحال کاسه کوزه هایشان به دردِ شکسته شدن و پرتاب میخورَد ودرآنها سنگینی و وقاری نیست . در اغلب مجالس عزاداری فقط بی خاصیتی و سبکی را می ببینی که دری وری ها چون پَر درفضا تاب میخورَد .
مداحی بزرگانی که افتخارادوارند کجا ومداحیِ برند شده هایی که برای کسب پول ودیده شدن هستند کجا؟ شلوغ کردن هایی که درونش ارزنی معرفت نیست . و جالب اینست که در رسانه های جمعی نیز انتشار می یابد .
بسیاری از مجریانِ عزا ، به بیراهه رفته اند . نقطه سرِ خط .
خط اول ، قیام . اصلاً امام حسین هدفش مرگ نبود ، زندگی بود . او خروشی امیدوار از زندگی بود . کسی که برای مرگ آمده باشد بزرگ نیست. هیچگاه هیچ خودکشی کننده ای درعالم بزرگ نبوده ونیست. ولی حال که اوضاع واحوال برگونه ای قرارگرفته که وارستگان را بین زندگی ننگین ومرگ سعادتمندانه قرار داده اند که فقط یکی را انتخاب کنند ، معلوم است که آزادگان ، دومی را انتخاب می‌کنند .
هوا گرم است و آتش می بارد آب را هم برآنها بسته اند وتشنگی امری محتوم است .
واضح است که اینهمه ظلم است ، ولی منِ عزادار ، آمده ام اخلاق عملی از مولایم بیاموزم و از عروج روحانیش بشنوم و سوز مظلومیتش که باجهلی که هنوز ادامه دارد را بگریَم .
ولی می آیم و از نزدیک می بینم که نتیجه ی روضه فقط تشنگی ست پس سیراب شدن روح چه شد ؟
مگر تُوی مداح ، تُوی واعظ وظیفه نداری روح‌ها را به سیراب شدنی که امام حسین به دنیا آموخته جانی دوباره و با طراوت ببخشی ؟ بلد نیستی یا یادت رفت ؟ درهردو صورت به اینهمه گناه متهمی .
تنها نصیب عزاداران ، فقط رمانی تأثر ‌برانگیز از بدبختی و ناله و گریه است و روح اسیری که بجای آزادی دوست دارد ساعتها بخوابد تا روحش ازآنهمه غم تسکین یابد، نه گریه های غم سوزی که باچاشنیِ یادگیری ، طراوتی یابد .
زینب(س) که خود در کربلا حضور داشته زیبایی دیده و سیراب شدنِ جان و روح .
غارتگران چند صد و چندهزار میلیاردی که هرروزه از بین مان ماهیتشان افشاء میشود آیا همان کسانی نبودند که سال پیش در خیمه ی اباعبدلله کنار ما نشسته بودند ؟ بدی اش اینست که فراموشکاریم وگرنه وقتی که می دیدمشان به یادمان میآمد که پارسال پیرالسال کنارمان نشسته بود وحال عازم گوا و جزایر هونولولو هستند .
بفرمائید واعظ و مداحِ گرامیِ پرمدعا ! که هرسال فقط اوهامی را به نام حسین(ع) و از زبان راستگوی آن امام همام به دروغ پخش میکنی و مردم را احمق فرض میکنی ، بدانکه آن غارتگرفراری در جامه ی مسلمان به خیمه ی اباعبدلله آمد وحتی سینه هم زد،گریه هم کرد،حتی خواست معرفتی بیاموزد وتوجایگاه دانشمندی را اِشغال کرده بودی و او مجالِ صحبت نیافت وگرنه شاید ، شاید اگر دانشمندی بجای تو بود ، دیگر اینهمه بی معرفتی ، درمیان مان نبود . او آمده بود با اندیشه های والای حسینی آشنا شود فقط با تشنگی اش آشنا شد نه با روح نمازش نه با روح قرآنش نه با روح عبادت و بندگی اش ونه با روح تسلیم بودنِ درمقابل خدایش که اینهمه فقط قسمتی از اندیشه های پاکِ حسین(ع) است . و تو فقط به بدبختی به تشنگی به فلاکت و شرح دادن چگونه ذبح کردن انسانها بسنده کردی آنهم آغشته به کلی خرافات واوهام .
به آنها پرداختی که شاگردت همه را آموخت و رفت آنور آب تا بطربطر بنوشد تا تشنه نشود . میلیاردها میلیارد برد که بدبخت نشود و خون مردم را به شیشه کرد تا اگر هم با کم خونی و تالاسمی دچار شد ، دراکولاوار آنهمه را بنوشد و... اینهمه در محضر شما بدست آمد که آن ایامِ هدررفته ی شریف را که به تو زُل زده بود با سخنان پوچ وبیهوده ات به فنا دادی و یاوه سرایی کردی و اراجیف به خورد ملت دادی و دین وایمانشان را گرفتی آیا اینجا جای سورئال گویی بود ؟ آیا فکرکردی مردم گفته هایتان با فطرتشان نمی سنجند و از اینهمه دروغ نمی رمند ؟ واقعاً که .
درنهایت همانطور که در فوق قول داده بودم جمله ای را از کسی می آورم که شکر خدا سالهاست زیر خاک مدفونست : او گفت : قال معصوم(ع) : اگر کسی نمازخوان نبود ، میتوان خانه اش را به آتش کشید حتی ، اگر زن وبچه اش در خانه باشند .
حال جمله ی مزخرف بالا را بخوانید و حق نمی دهید که چنین بهم بریزم و دیوانه شوم ؟
آیا بعد ازگفتن این جمله که از ذهنی بدون شعور تراوش کرده اگر کسی با اسلامِ زیبا و رحیم بیگانه شد گناهکار کیست ؟
بهمن بیدقی 99/6/7


2