بنده ی خوب خدابحر طویل بنده ی خوب خدا گفته شد یک بنده ی خوب خدا کیست؟ نوشتم : بنده ی خوب خدا اوست که پُرباشد ازآنچه، خداوند بپسندد : پُر ذکرِخدا وُ رضایت به رضا وُ رضایت به قضا وُ معنیِ صفا وُ پُر ازخُلق خوش و رفتارش : پر از خوف ورجاءُ سخا وُ به نیّات وُ گفتار وُ اعمالِ خوشش، دیده شود ... آثارِ بقاءُ به گفتار : نوای خوشُ زیبای ثناءُ شُکرِ ازلیُ ابدی بهرشهنشاه دوعالم (خدا) وُ وراء دگرانُ مقتدا بهرخدا وُ مملو ازشرم وُحیاءُ خوش نقش و پراز ارزش وکمیاب، بمانند طلا وُ ازجمله بدیها، جدا وُ رها وُشِکَرخند، به لبهای خوشش، هردم نمایان . یک با ادبِ خوش طربِ بی غضبِ خوش نسبِ خوش سببِ خوش طلب وُ شیرین ... بمانند رطب . مذهبُ مکتبُ آیین خوشش ، پُرمهری . فردی خوش مشربُ با حجب وُ حیاءُ بَهرِ یاریِ خلایق ، بمانند شهابُ سرزنده بمانند شبابُ پرثوابُ با حسابُ خوش جوابُ ناب در خوبیُ عشقُ وفا وُ شاداب به محرابِ نماز وُ هماره به نیکی به شتابُ مؤدب وَ مرتب ، تَنَش با بوی گلابُ پُراز پاکیُ زلال ... همچون آب . نجیبُ حبیبُ ادیبُ پُرشکیبُ پُر از خوبیُ حُسن وُ باطراوت ... همچون سیب . محجوبُ محبوبُ گرامی ، رفیقی واقعاً خوب . هرکه او را نگریست گوید که عالیست ، نمره اش بیستْ فردیست که در اعمالُ رفتارش سکون نیستُ همیشه ی خدا او جاریست . با رحمتُ با رفعتُ با غیرتُ با عفتُ با همتُ با قدمتُ با عزتُ با حشمتُ شوکت . بی غفلتُ بی ذلتُ بی محنتُ بی غیبتُ تهمت . پرقیمتُ خوش فطرتُ خوش سیرتُ نیت . در طاعت حق، راحتُ نیک عادتُ در وقت شناسی ... همچو ساعت . باسلامت با کرامت با شهامت با شجاعت با جسارت با صداقت با نجابت با اصالت با قناعت با عدالت در قضاوت با محبت وملاحت . بی حقارت بی اسارت بی کسالت بی اهانت بی شماتت بی شکایت بی خباثت بی حسادت وُ منیّت . پُرطهارت پُرطراوت پُرصلابت پُرسخاوت پُرعبادت پُردیانت پُرهدایت پُرعنایت پُرفصاحت پُرمسرّت پُرسکوت . معنیِ والای طاقت، آن کسی که دیگران رامیکندهردم حمایت. سراسرغرقه درلطفُ کرامت وَ رضایت ، طبع او پر زلطافت ، درطریقت وَ شریعت با بصیرت . از آنها که کنند بیمار را هردم عیادت . رفتارخوشش پندُ بی بند و رهاهمچو الوند وُخرسندُ شیرین ، مثالِ حبه ی قندُ ، لبانش پر زِ لبخندُ، خلاصه، شخصی دلبند . خوش قول درقرار همانند بهارُ دروقت خودش، خیلی جان نثارُ دائم با وقارُ درکسبُ کارش اعتبارُ پر از نوآوریُ ابتکارُ همیشه افتخارُ اقتدارُ استوارُ درنهایت ، رستگار. معنیِ ایثاروُ تمامِ عمر او پُر زِ آثار. زیورِ هم مسلکان و سرورِ هم مذهبان . معطر وَ منور وَ راضی به قضائی که شود بر او مقدر. پر سُرورُ بی غرورُ صبورُ بی قصورُ دل اش ظریف، همانندِ بلور. اعمالش پر از خیرُ گفتارش پر از ذکر، ساعاتش پر از فکرُ رفتارش پُرازمهر. یک موثر وَ مدبر، پُر تبحر، پُر تذکر. پُر از پرهیزُ لبریز از رضایت ها ، یک یارِ دل انگیز. دل نوازُ باسوزُ گدازُ پرچمی دراهتزازُ یک شاگردِ ممتازُ همیشه پُر ز پرواز. بی ترسُ هراس ، پر زِ احساس ... همیشه مملو ازشُکرُ سپاس . پر از پرهیزکاریِ نفوسُ پرخلوصُ خوش جلوس . روح او دائم ، درآرامشُ آسایشُ پُردانشُ هردم درستایش ، آن ستایش که کند روح را نوازش . پربخششُ پرکوششُ پرجوششُ پرجنبشُ رویِش ، بی رنجشُ بهردگران هردم گشایش . پر زالطافُ اهداف وُ اوصاف خوشش ، بس زیبا . با هدفُ با شرفُ پرشعف . یک شریفُ یک عفیف . عاشقُ صادقُ لایق ، بنده ای تسلیم، بهرِ خالق . پاکُ بی باکُ چالاک . پرخشوعُ پرخضوع . عملش همچون عسل وَ حرفهایش چون غزل . پرتحمل ، پرتحول ، با توکل ، بی تنزل ، بی تزلزل . با جمالُ با جلالُ پرکمالُ پرخصالُ پر ز اقبال . مسئولُ مشغولُ معقولُ مقبولُ پابند به اصول . خوشنامُ دائم به سلامُ خوش کلامُ با مرامُ همیشه ، فردی آرام . پرتبسّم وَ ترحم وَ ترنم ، پرتحکم . محرم اسرارُ مرهمِ زخمهای مردم . انسان مجسم وَ مصمم وَ منظم وَ مکرم وَ معظم ... پر از لطفُ کرم . عظیمُ رحیمُ بهرحق ، همواره تسلیم . تسکینِ مسکینُ سنگینُ رفتار خوشش پر ز تحسین . معنای کوهُ و روح و ... شُکوهِ انبوه . یک زنده ی پرخنده ی سازنده ی زیبنده ی پوینده ی جوینده ویابنده وتابنده و رزمنده وبخشنده و رخشنده خوش بیان با دیگرانُ روحی بیکرانُ مهربانُ کاروانی ازمرامُ معنیِ بارانُ درمانُ تابانُ ایمانُ خندانُ عاشق برسخنهای خداوندی ( قرآنُ )، خوش بنیان وهمیشه سرِ پیمان . خوشبو چو ریحانُ معنای احسانُ میزانُ عرفانُ سخنرانُ بهارانُ سرفرازِدوران ، بواقع یک مسلمان . بهمن بیدقی98/6/25
|