رابعه زن شاعرغم انگیز است عاشق را با عشق کشتن بخوانید و این زن شاعر سرزمین ایران قشنگ مارا را بشناسید ..................................... رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم مشهور است شاعر پارسیگوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است. پدرش کعب قزداری، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بُست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشابوری با رودکی دیدار و مشاعره داشته است. پس از مرگ کعب،پدر رابعه، برادرش،حارثبر تخت پدر مینشیند و در یکی از بزمهای شاهانه او، رابعه با بکتاش که از کارگذاران نزدیک حارث بود دیدار میکند. و این دیدار باعث دلبستگی هردو به یکدیگر می گردد. گویند رودکی در بزمی در دربار امیر سامانی شعری که از رابعه به یاد داشته بازگو میکند که بسیار مورد پسند امیر میافتد و چون از آن سوال میکنند، رودکی داستان آشناییاش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو میکند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر میشود. حارث بسیار خشمگین میشود، به بلخ باز میگردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، فرمان میدهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشایند و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را میگشایند، پیکر بی جان رابعه را مشاهده میکنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان میگریزد و شبانه سر از تن حارث جدا میکند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را میگیرد ***************************************** عشق او باز اندر آوردم به بند کوشش بیهوده نآمد سودمند عشق دریایی، کرانه ناپدید کی توان کردن شنا ای هوشمند ؟ زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و پندارید قند توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
|