هوهانس تومانیانهوهانس تومانیان شاعر ملی ارامنستان هوهانس تومانیان شاعر غزلسرا قصیده گو و حماسهسرای ارمنی است که بجز شعر در سایر رشتههای ادبی نیز از جمله داستاننویسی - قصیده پردازی، نقد ادبی و نیز قصیدههای کودکان تبحر کافی داشته است تا آنجا که در زمینه داستانسرائی و حکایت نویسی فقط قازاروس آقایان و از لحاظ تمثیل پردازی و لطیفه گوئی تنها اتابیگ خنکویان به پای او میرسند. وی هفتم فوریه (تقویم قدیم ۱۹ فوریه) ۱۸۶۹ در روستای دسق (dsegh) (که امروزه به افتخار او تومانیان نام گرفتهاست) از ناحیه لوری چشم به جهان گشود. پدرش آسلان (۱۸۹۸–۱۸۳۹) معروف به تر-تادئوس کشیش روستا بود. وی از اولاد خانواده سلطنتی ارمنی تومانیان، شاخهای از دودمان سلطنتی سرشناس مامیکونیان بود که اصالتالشان از فئودال تارون بود و در سدههای دهم و یازدهم میلادی در لوری اسکان گزیده بودند. مادر وی سونا (۱۹۳۶۶–۱۸۴۲)، یک قصهگوی مشتاق بود و علاقه خاصی به حکایتها داشت. تومانیان جوان، بزرگترین در میان هشت فرزند خانواده بود. برادران و خواهرانش عبارتبودند از: رُستُم (۱۸۷۱–۱۹۱۵), اُسان (۱۸۷۴–۱۹۲۶), ایسکوهی (۱۸۷۸–۱۹۴۳), واهان (۱۸۸۱–۱۹۳۷), آستغیک (۱۸۸۵–۱۹۵۳), آرشاویر (۱۸۸۸–۱۹۲۱), آرتاشس (۱۸۹۲–۱۹۱۶). تومانیان همراه با هوانسیان، ایساهاکیان و دریان یکی از چهار رکن اساسی شعر ارمنستان شرقی محسوب میشود. نام تومانیان به عنوان شاعر قصیده گو و حماسه سرا جاودانه بر پیشانی تاریخ ادبیات ارمنی باقی خواهد ماند. آهنگ کلامش همچون آهنگ ملی «کومیتاس» موسیقیدان و آهنگساز شهیر ارمنی دلنشین و روح پرور است. تومانیان در بین شعرا و نویسندگان ارمنی از همه بیشتر به مرز و بوم خود و محیط گرداگردش پای بند بوده و در حقیقت میتوان گفت که وی برجستهترین نماینده ملت ارمنی و آب و خاک همان ملت بودهاست. به پیروی از همین عواطف میهنپرستی و انسان دوستی و آزادیخواهی خویش است که اوضاع روستاها و روستانشینان کوهستانی ارمنی را با زبانی ساده و آشنا و بیانی گرم و بیریا شرح دادهاست. زیرا تومانیان حقیقه از میان اصیلترین قشر اجتماع ارامنه برخاسته و پیوسته مظهر عشق و پیمان، عشق به آزادی انسانها، عشق به پاکی و پاکیزگی نهاد آدمی، عشق بر آب و خاک و زادگاه خود و معرف وضع اجتماعی عصر خویش بوده است و به همین لحاظ است که اشعار تومانیان در قلب فرد فرد ارامنه جای دارد و ملت ارمنی همواره او را شاعر ملی خود دانسته است. تومانیان در سن یازده سالگی نخستین شعرش را در این مدرسه نوشت. در سال ۱۸۸۳۳ چون مدرسه مزبور بسته شد ناچار به دهکده موطنش بازگشت و پس از اندک توقف در آنجا با پدرش بجانب تفلیس رهسپار گردید و وارد مدرسه نرسسیان شد و مدت سه سال نیز در آنجا به تحصیل اشتغال یافت (۱۸۸۶–۱۸۸۳) و آنجا را نیز نیمه تمام ترک گفت. هفده ساله بود که منشی خلیفه گری ارمنیان در تفلیس شد و پنج سال این شغل را تحمل کرد، ولی سرانجام بگناه سرودن شعری در هجو یکی از روحانیان از آنجا رانده شد و دیگر تا پایان عمر به هیچ خدمت دولتی و غیردولتی تن در نداد. نخستین مجموعه وی در سال ۱۸۹۰ در مسکو بچاپ رسید و دو سال بعد دومین مجموعهاش که در آن منظومه «آنوش» نیز دیده میشد بطبع رسید. انتشار این دو مجموعه نام و شهرت بحق برای تومانیان بوجود آورد. در سال ۱۸۸۸ در سن ۱۹ سالگی هوهانس تومانیان با اولگا ماچکالیان ۱۷ ساله ازدواج نمود این زوج صاحب ده فرزند شدند. اسامی فرزندانش: موشق (۱۹۳۸–۱۸۸۹)، آشخن (۱۹۶۸–۱۸۹۱)، نوارت (۱۹۵۷–۱۸۹۲)، آرتاوازد (۱۹۱۸–۱۸۹۴)، هاسمیک (۱۹۳۷–۱۸۹۶)، آنوش (۱۹۲۷۷–۱۸۹۸)، آرپیک(۱۹۸۱–۱۸۹۹)، آرگ (۱۹۳۹–۱۹۰۰)، سدا (۱۹۸۸–۱۹۰۵۵)، تامار (۱۹۸۹––۱۹۰۷) او در سال ۱۸۹۹ گروه ادبی «بالاخانه» را تأسیس کرد، که قازاروس آقایان، آوتیک ایساهاکیان، لئون شانت، درنیک دمیرچیان و دیگران عضو آن بودند. در سال ۱۹۱۲ به ریاست انجمن تازه تأسیس نویسندگان ارمنی برگزیده شد (تا سال ۱۹۲۱). او همچنین ریاست انجمن امداد ارمنی (۲۲۲–۱۹۲۱) و خانه فرهنگ ارمنی (تفلیس) را بعهده داشت. والری برسف نویسنده روس با تومانیان روابط بسیار نزدیک داشت و در سال ۱۹۱۶ کتابی بنام «شعر ارمنستان» به رشته تحریر درآورد. وی دربارهٔ تومانیان مینویسد: «قدرت هنرنمائی تومانیان را در آثار منظومش باید دید. او در اشعارش از زندگی اجتماعی و زوایای بیشمار اجتماع و روحیه مردم قشرهای مختلف آن سخن میگوید: «با مطالعه آثار منظوم تومانیان نظیر «آنوش» بهتر میتوان به زندگی اجتماعی و سنتهای باستانی ملت کهنسال ارمنی پی برد تا با مطالعه و بررسی کتب تاریخی و اجتماعی دیگر شاعر با قدرت خلاقهای بینظیر و پروازهای آتشیت و قلمی شیدا و بیانی فصیح به زندگی طبقات مختلف مردم روح و جان تازه میدهد. تومانیان آثار بیشماری از نویسندگان برجسته روسی منجمله پوشکین را به ارمنی ترجمه کرده است که با متن اصلی آن اصالت و هنر نویسنده روس کاملاً محفوظ مانده است. از آثار ماندگاری که وی به ادبیات ارمنی افزوده میتوان آثار زیر را نام برد: خمره طلا، ساکوی لر، برادر گارنیک. پس از فوت او آثارش در بین سالهای (۱۹۴۰–۱۹۵۹) بشرح زیر در شش جلد بچاپ رسید. جلد اول - مجموعه اشعار تومانیان، دوم منظومهها، سوم قصیدهها و داستانها، چهارم انتقادات ادبی نطق خطابهها، پنجم نامهها و ششم بقیه آثار تومانیان. شاهکارهای جاویدانی که از تومانیان همواره بر تارک آثار ارزنده ادبیات ارمنی خواهد درخشید عبارتند از: آنوش، داوید ساسونی، تسخیر قلعه طبل، بسوی لایتناهی، پروانه، آختامار، دیر کبوتر، مارو، یک قطره عسل، بقوس پطروس، ترانه من، هزاردستان، گیکور، شاع، و الهام و دیگر قصیدهها و منظومهها و دهها آثار نظم و نثر دیگر که هر یک بنوبه خود در شمار پرازرزشترین سخنان منظوم و منثور ادبیات جهان محسوب وی شوند: بطور کلی آثار تومانیان دارای سه جنبه اختصاصی است جنبه ادبی، جنبه واقع گرایی (رئالیتیک)، و جنبه سادگی آن. آثار تومانیان به دهها زبان ترجمه شدهاست و نمونه ای از این ترجمهها و نیز کلیه نشرهای آثار او در موزه تومانیان در ایروان نگهداری میگردد. از آثار مهم و مشهور او عبارتند از: منظومههای آنوش، مارو، داویت ساسونی، آخ تامار، بسوی لایتناهی، تسخیر قلعه طبل، دیر کبوتر، یک قطره عسل، بغوس پتروس، هزار دستان، ترانه من، پروانه، گیکور، دوست من نسو، بازار دلاوران و.... کلیات نظم و نثر تومانیان چندین بار در چند مجلد یا بصورت جلدهای جداگانه به چاپ رسیدهاند که از همه معروفتر مجموعه شش جلدی است که آکادمی ارمنستان بچاپ رساندهاست. آثار تومانیان به فارسی نیز برگردانیده شدهاند که اهم آنها بشرح زیر است: یادنامه تومانیان _ نادر نادر پور، ه. سایه، تهران: ۱۳۴۸. هوانس تومانیان، پروانه، آخ تامار، آنوش، ترجمه، آلک تهران: ۱۳۴۸. آنوش، به مناسبت صدمین سال تولد هوانس تومانیان، دکتر هراند قوکاسیان، تهران :ص. ۱۳۰–۹۶. آی وطن، آی وطن - ترجمه احمد نوری زاده، تهران: ۱۳۵۷. دوست من نسو، ترجمه محمد باقری گیکور، ترجمه آرا هوانسیان ۷ - ترجمههای مختلف دیگر آخ تامار. تومانیان در جنگ جهانی دوم در آن هنگام که فراریان و آوارگان ارامنه ترکیه پس از قتلعام به سوی ارمنستان شرقی مهاجرت میکردند نسبت به آنها و کودکان یتیمی که والدین خود را در آن کشتارها از دست داده بودند کمال همراهی و مساعدت را داشت و در نگاهداری و تأمین غذای آنان فداکاری بسیار کرد. از این کودکان که به کمک تومانیان به نان و نوائی رسیدند و بعداً شاعری معروف به نام «واغارشاک نورنتز» بوجود آمد. تومانیان در سال ۱۹۰۸م به سبب فعالیتهای گسترده آزادیخواهانه ملی به زندان افکنده شد. در سال ۱۹۱۵م پس از نسلکشی ارمنیان تومانیان از سازمان دهندگان اصلی پذیرش و اسکان مهاجرین و فراریان ارمنی بود، در این سالها به تومانیان (پدر یتیمان)، لقب داده بودند. در سال ۱۹۲۰م از انقلاب ارمنستان و ایجاد اولین جمهوری ارمنستان به گرمی استقبال کرد و در سال ۱۹۲۱م به سمت دبیر اول (کمیته امداد ارمنستان) انتخاب گردید. در همین سال تومانیان (خانه هنر ارمنی) را پایهگذاری و رهبری کرد که نقش بزرگی در متحد کردن نویسندگان و هنرمندان ارمنی قفقاز ایفاء نمود. تومانیان در سراسر عمر خود تنها یک بار به خارج از ارمنستان یعنی به کنستانتینوپل مسافرت کرد؛ و اغلب به سیر و سیاحت مناطق مختلف ارمنستان میپرداخت و در تمام این مسافرتها سعی میکرد که روابط هنری و ادبی بین این مناطق برقرار و محفوظ ماند. در اوایل سال ۱۹۲۳۳ تومانیان به بیماری سرطان مبتلا و برای معالجه به مسکو انتقال یافت و پس از چندی چشم از جهان فرو بست. جسدش به تفلیس منتقل و در آنجا بخاک سپرده شد و به این ترتیب چراغ زندگی شاعر ملی ارامنه برای ابد خاموش شد در حالی که آثار ارزنده وی برای همیشه در ادبیات جهان باقی خواهد ماند. در ارمنستان برای تجلیل و بزرگداشت شاعر بلند قدر نام دهکده زادگاه وی را به طومانیان نامیدند؛ و در ایروان خانهای بنام موزه تومانیان بنا نهادند. همچنین کتابخانهها، قرائت خانهها و مدراسی هم به نام تومانیان نامگذاری کردند. وی بعداً لقب «شاعر تمام ارامنه» را دریافت کرد. وی یکی از چهرههای برجسته ادبیات ارمنی در قرن ۱۹ و ۲۰۰ میلادی بودهاست. دولتهای ارمنستان و گرجستان به خاطر فعالیتهای پیگیر و خستگی ناپذیر تومانیان، لقب (شاعر مردمی) را به او اعطاء کردهاند. این شاعر با اکثر نویسندگان و شعرای هم عصر خود رشته الفت و روابط هنری و ادبی برقرار کرده بود ولی رابطه وی با «قازاروس آقایان» رابطه پدر و فرزندی بود میگویند علاقه «قازاروس» به تومانیان به قدری بود که شبی دیرهنگام نویسنده نامی در خانه شاعر جوان را میکوبد وی را از خواب بیدار میکند و سراسیمه میپرسد آمدهام احوالت را بپرسم چون خواب بدی را برای تو دیده بودم. نویسنده اخیر هنر شاعری و نویسندگی تومانیان را پیوسته میستود و خشنود بود که چراغ وادی علم و هنر بوسیله تومانیان و امثال او روشن و فروزان خواهد ماند. نمونههایی از نوشتهها: (۱) ♦ آختامار: هر شب جوانی از دهکده ساحل (وان) پنهانی راه امواج رقصان را میسپرد. بدون زورق با بازوانی ستبر دل امواج را میشکافد و بسوی جزیره مقابل پیش میرود. نوری شفاف، که از دورترک همچون پرتو فانوس است. جوان را در تاریکی بخود میخواند. تا راهش را گم نکند. تامار زیبا هر شب در جزیره آتشی برمیافروزد؛ و در مخفی گاه نزدیک، بیقرار و بی تاب ، انتظار میکشد. دریای مواج میخروشد و با التهاب فریاد میکشد جوان دلش در حالیکه در سینه میتپد، شجاعانه با دریا میجنگد و تاب میآورد. تامار ملتهب از نزدیک صدای شکافتن امواج را میشنود، و وجودش میسوزد، از آتش عشقی که اندامش را دربرگرفته. در شب ساکت: اما شکاک صدایی در کرانه دریا خاموش شد و شبح سیاه رنگی ایستاد وآنان همدیگر را یافتند. موجهای لغزان دریاچه (وان) آرام، آرام بر کرانه بوسه میزدند. وآن گاه بازمزمه ای دلنشین کف آلود بازمیگشتند. گویی امواج در گوش یکدیگر نجوا میکردند وستارگان آسمان نیز همچنین از تامار بی شرم و سبکسر غیبت و بد گویی مینمودند. ساعت موعود فرا رسیدهاست التهابی در دل دختر باکره چنگ میزند. یکی از دل امواج راه میسپارد وآن دگر در کرانه جزیره دعا میکند. "آن جوان بیباک کیست که مست از عشق، هراس از دل بدور انداخته وهر شب دل امواج را شکافته به جزیره میآید. او راه امواج را میسپارد و تامار ما را میبوسد حیثیت و تعصب ما را به چه گرفتهاست که توانسته دختری را از دست ما برباید " جوانان دهکده جزیره، که دلشان جریحه دار شده بود چنین گفتند، و شبی مشعل افروخته به دست تامار را خاموش کردند. اکنون که مشعل خاموش شده دلباخته شناگر در دریای تاریک سرگردان است وتنها نسیم زمزمه گر است که آوای آههایش را میپراکند (آخ تامار) در تاریکی قیرگون از کناره صخرههای تیز آن جا که دریای بیکران میخروشد آوایی که گاه ضعیف و گاه قوی است بگوش میرسد (آخ تامار) بامدادان دریای کف بر لب جسدی را بر کرانه انداخت جسدی که گویی بر لبانش دو واژه یخ زدهاست (آخ تامار). (۲) ♦ ستاره: ای ستاره ها! ستارهها… چشمان آسمان! اینگونه سوسو زن درخشان میخندید آن زمانها که چست و چالاک کودکی بودم من بی خیال و چون شما بشکوه از سر بی دردی جست و خیز میکردم شما میخندیدید اینک نیز میخندید اینک که ناتوان و زِ پا افتاده جانسوزش امیدهای به باد دادهام را میگریم فردا نیز همچنان میخندید بر فراز گور من. (۳) آه، رفتند… روزهایم پریدند و رفتند… با غم و درد، با بیم و وحشت سینه ام را دریدند و رفتند… (۴) سرآمد… عمر پایان گرفت و سر آمد، هرچه را دل سپردم تهی بود، هرچه شادی به غم منتهی بود. (۵) خیام گفت: «آهسته پا بر خاک نه، ای گلعذار، شاید که ناگه پا نهی بر مردم چشمی خمار». ای جان، تو هم محتاط تر بگذر، مبادا پا نهی بر آن زبان سرخ خیام و به چشم آن نگار. کاش همراه تو می بودم همیشه، هر زمان، می بُدم تنها به دشتی زیر سقف آسمان، لیک خواهم لذت از خود گذشتن، حل شدن، با همه همراه بودن، با همه هم داستان. (۶) ای راه ها، ای راه ها، بی بازگشت و انتها، اکنون کجا هستند، آه… آنان که رفتند از شما؟ جمعآوری و نگارش: لیلا طیبی (رهـا) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♦منابعی برای مطالعه ی بیشتر: - نامه فرهنگ ارمن: گزیده مقالههای ادیک باغداساریان جلد ۱ شابک ۹۷۸-۱-۹۲۷۸۶۰-۱۹-۹ تورنتو ۱۳۹۳ هوانس تومانیان / به مناسبت ۱۴۵- مین سالگرد تولد شاعر / نوشته ا. . گرمانیک. - خاچیکیان، لیا (۱۳۸۱). «آشنایی با بنیاد پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران». فصلنامه فرهنگی پیمان. سال ششم (۲۱). - قوکاسیان، دکتر هراند. «هوانس تومانیان شاعر ملی، قصیده سرا و حماسه گوی توانای ارمنی» (PDF). ارمغان. سی و هفتم (۷): -۳۴۷. - نوریزاده، احمد )۱۳۷۶). تاریخ و فرهنگ ارمنستان. نشر چشمه. ص. ۶۲۹–۶۲۸. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۵۵-۹.
|