شعرناب

تفاوت شاعر با دیگران


شاعر که باشی دنبالواژه نمیگردی.
کافی است دست دراز کنی ...مشت مشتواژه برداری و هر جور
دلت خواست بپاشی روی کاغذ!با نظم...بی نظم...بهواژه ها اعتماد کن!
شعر چیزی جز فوران احساس نیست.
کافی است حواس پنج گانه ات بیدار باشند.ببویی...خوب ببینی...خوب بشنوی...
خوب بچشی و خوب لمس کنی!
شاعر که باشی همه چیزت فرق میکند.کور مادر زاد هم که باشی با گوشهایت
میبینی!کر هم باشی با چشمهایت میشنوی!
شاعر موجودی است شبیه انسان!با ذهنی بازتر...احساسی قوی تر...
تخیلی گسترده تر و درکی عمیق تر...
شاعر چیزهایی میبیند که دیگران یا نمیبینند یا راحت از کنارش میگذرند!!!
شاعر باواژه ها زندگی میکند.
دست در جیب...با یک بارانی...یا کلاهی بر سر...چه فرق میکند؟؟!!!
با ریش...بدون ریش...با موهای بلند یا کوتاه...شاعرانه یا معمولی...
چیزی که شاعر را متمایز میکند ظاهر او نیست.
احساس و درک عمیق اوست.


1