شعرناب

درد ادمی

ادمی را برای هر دردی درمانی قرار داد...همان خدایی ک مهر را افرید و قلب را خانه اش نهاد....درد را افرید و مرهم را در دل ک دریای عشق بود غرق کرد....و این گنجینه را در اعماق دل و در انتهای تاریکی گورخانه افکار درد قرار دارد...هیچکس قادر به دیدن ان نباشد مگر در دریای قلبش خورشیدی باشد....خورشیدی ک تاریکی دربرابرش سر فرود اورد...خورشیدی ک هر نهانی اشکار سازد...روشنایی دل ؛گنجینه را ز بند سرما و سیاهی ازاد می سازد...انگاه نه تنها درمان درد میشود...بلکه با نورش میتوان هفت اقلیم را گرم کرد. دلی ک طوفانی و تار باشد هیچگاه نور اسمان نبیند ک ابر های سیاه نخواهند گذاشت...وچه ارامشی است این نور ....ک جان و جسم و جوهر وجودم و هر چه ک خدای عزوجل مرا ب ان آراست به فدایش.....


1